فیک جیمین مافیا من
پارت:6
ویو جیمین:
در خونه رو که باز کردم چراغای خونه خاموش بود با خودم گفتم حتما رفته بیرون ولی داخل که رفتم ی صدایی از بالا میومد
رفتم بالا توی اتاق خودمون
بینا داشت با ی مرد بهم خیانت میکرد بعد دیدن من اون مرد سریع خونه رو ترک کرد
•اونجوری که تو فک میکنی نیست جیمین
+خفه شو بینا خفه شو
•بزار برات توضیح بدم
+چیو میخای توضیح بدی اینکه چطور بهم خیانت کردی
بعد این حرفم بلند خندید
•من به تو خیانت کردم
و دوباره زد زیر خنده
•تو قبل اومدن پیش من ی دخترو پاره کردی و نزاشتی حتی بره بعد من خیانت کردم
•اونم حتما الان داره با ی مرده دیگه حال میکنه
تفنگمو توی دستام گرفتم و به جمجمش شکلیک کردم
خون تمام اون ملافه سفید رو قرمز کرد
اون داشت توی خونه ی خودم روی تحت خودم به من خیانت میکرد باید تقاصش رو پس میداد که با مرگش پسش داد
نشستم به جسد بینا نگاه کردم یهو حرفش یادم اومد
(اونم حتما داره با ی مرده دیگه حال میکنه)
+نکنه راست بگه خودم باید برم و ببینم
ویو ات(فردا):
از خواب بیدار شدم و دست صورتم رو شستم توی این 6ماه که رفته بود گورشو گم کرده بود(بی تر ادب درست صحبت کن)ی نفس راحت کشیده بودم درسته نمیتونستم از خونه پامو بزارم بیرون ولی نبودش خوب بود با اجوما صمیمی شده بودم اون منو مثل دخترش میدید
بعد از تمام شدن کارای لازمه رفتم پایین تا صبحانه بخورم
رفتم توی اشپزخونه
-سلام اوجومااا
×سلام دخترم بیا بشین تا ی چیزی بیارم بخوریم
رفتم کمکش کردم و ی میز رو چیدم و نشستیم و باهم صبحانه خوردیم
-من تمام شدم اجوما من میرم توی حیاط یکم دور بزنم حوصلم سر رفته
×برو مراقب خودت باش
سرم پایین بود دوییدم که برم بیرون......ادامه دارد
#فیک #جیمین #ارمی
ویو جیمین:
در خونه رو که باز کردم چراغای خونه خاموش بود با خودم گفتم حتما رفته بیرون ولی داخل که رفتم ی صدایی از بالا میومد
رفتم بالا توی اتاق خودمون
بینا داشت با ی مرد بهم خیانت میکرد بعد دیدن من اون مرد سریع خونه رو ترک کرد
•اونجوری که تو فک میکنی نیست جیمین
+خفه شو بینا خفه شو
•بزار برات توضیح بدم
+چیو میخای توضیح بدی اینکه چطور بهم خیانت کردی
بعد این حرفم بلند خندید
•من به تو خیانت کردم
و دوباره زد زیر خنده
•تو قبل اومدن پیش من ی دخترو پاره کردی و نزاشتی حتی بره بعد من خیانت کردم
•اونم حتما الان داره با ی مرده دیگه حال میکنه
تفنگمو توی دستام گرفتم و به جمجمش شکلیک کردم
خون تمام اون ملافه سفید رو قرمز کرد
اون داشت توی خونه ی خودم روی تحت خودم به من خیانت میکرد باید تقاصش رو پس میداد که با مرگش پسش داد
نشستم به جسد بینا نگاه کردم یهو حرفش یادم اومد
(اونم حتما داره با ی مرده دیگه حال میکنه)
+نکنه راست بگه خودم باید برم و ببینم
ویو ات(فردا):
از خواب بیدار شدم و دست صورتم رو شستم توی این 6ماه که رفته بود گورشو گم کرده بود(بی تر ادب درست صحبت کن)ی نفس راحت کشیده بودم درسته نمیتونستم از خونه پامو بزارم بیرون ولی نبودش خوب بود با اجوما صمیمی شده بودم اون منو مثل دخترش میدید
بعد از تمام شدن کارای لازمه رفتم پایین تا صبحانه بخورم
رفتم توی اشپزخونه
-سلام اوجومااا
×سلام دخترم بیا بشین تا ی چیزی بیارم بخوریم
رفتم کمکش کردم و ی میز رو چیدم و نشستیم و باهم صبحانه خوردیم
-من تمام شدم اجوما من میرم توی حیاط یکم دور بزنم حوصلم سر رفته
×برو مراقب خودت باش
سرم پایین بود دوییدم که برم بیرون......ادامه دارد
#فیک #جیمین #ارمی
۴۷.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.