معشوق شاعر بودن غم انگیز است. خصوصا وقتی بعد نوشتن هزاران
معشوق شاعر بودن غمانگیز است. خصوصا وقتی بعد نوشتن هزاران شعر دربارهات، دیگر مخاطب شعرهایش نباشی.
مثلا فکر کن روزی آیدا از خواب بلند میشد و میدید دیگر مخاطب اشعار شاملو نیست.
کتاب مثل خون در رگهای من پشت چاپ مانده و احمدِ عزیزش کتاب دیگری را برای معشوق جدیدش "گیسو" نوشته به نام عطر خوش گیسویت.
آیدا در آینه به خودش نگاه میکرد.
آیدا در آینه میشکست..
مثلا فکر کن روزی آیدا از خواب بلند میشد و میدید دیگر مخاطب اشعار شاملو نیست.
کتاب مثل خون در رگهای من پشت چاپ مانده و احمدِ عزیزش کتاب دیگری را برای معشوق جدیدش "گیسو" نوشته به نام عطر خوش گیسویت.
آیدا در آینه به خودش نگاه میکرد.
آیدا در آینه میشکست..
۶۳.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰