پارت ۶
بچه ها شرمنده نت یکم ریدهه😖 برا همین عکسا نمیاد میخاستم دوتا پارت آپ کنم ولی نتم همراهی نمیکنهه
ا.ت*
امید وارم که دلش نرم بشه و باهام دوست شه
۵ مین بعد
از بیمارستان خارج شدم و رسیدم خونه همه جا ساکت بود خیلی خسته بودم مستقیم رفتم تو تخت خابیدمم صبح بیدار شدم خیلی گرسنه بودم رفتم حموم و اومدم بیرون خیلیی بوی خوبی میومد لباسامو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم همون پسرعه که آقا جنه میگم بهش داره آشپزی میکنهه😳از تعجب چشام داشت از حلقه در میومد بیخیال شدم و رفتم پیشش که...
از زبان جیمین*
تو ی این مدت ی حس عجیبی بهش دارم خیلی با نمک و کیوت هس شب اومدم خونه دیدم مث فرشته ها خابیده بود صبح تصمیم گرفتمم یکم سوپرایزش کنم اولاش میخاستم از اینجا بره ولی الان نمیدونم چم شده دیشب هم اون حرف هارو بهش زدم احساس پشیمونی داشتم صبح زود پاشدم صبحونه داشتم آماده میکردم ک احساس کردم یکی پشتمه برگشتم دیدم ا.ت هست
جیمین:ام چیزی شده؟
ا.ت:...
جیمین: ا.ت باتوعمم کجایی؟؟ الووو
ا.ت: عا چیزی نیس فقط یکم شوکه شدم چیزی شده بهت سرت ب جایی خورده؟
جیمن:ن😐چطور؟
ا.ت: اخه مهربون شدی و صبحونه درست کردی مگ نمیخاستی من از اینجا برم هان؟🤨
جیمین: خب... ی هفته وفت دادم ک فکراتو بکنی و بری درضمن صبحونه برا خودم درست کردم
ا.ت: عا باش نوش جونت🚶🏻♀️
جیمین: کجا؟
ا.ت: میرم بیرون صبحونه بخورم
جیمن: وا وقتی تو خونه صبحونه هست چرا میری بیرون؟
ا.ت: ببینم مطمعنی چیزی نیست؟😐😐
جیمین: اره بیا بشین
ا.ت: باش
(تموم این مدت داشتم ب آقا جنه نگا میکردم واقعا خیلی خوشگل و جذاب بود مطمعنم قلبشم خیلی خوشگله و بی رحم نیست داشتم همینجوری نگاش میکردم که چشم تو چشم شدیم و.....
ا.ت*
امید وارم که دلش نرم بشه و باهام دوست شه
۵ مین بعد
از بیمارستان خارج شدم و رسیدم خونه همه جا ساکت بود خیلی خسته بودم مستقیم رفتم تو تخت خابیدمم صبح بیدار شدم خیلی گرسنه بودم رفتم حموم و اومدم بیرون خیلیی بوی خوبی میومد لباسامو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم همون پسرعه که آقا جنه میگم بهش داره آشپزی میکنهه😳از تعجب چشام داشت از حلقه در میومد بیخیال شدم و رفتم پیشش که...
از زبان جیمین*
تو ی این مدت ی حس عجیبی بهش دارم خیلی با نمک و کیوت هس شب اومدم خونه دیدم مث فرشته ها خابیده بود صبح تصمیم گرفتمم یکم سوپرایزش کنم اولاش میخاستم از اینجا بره ولی الان نمیدونم چم شده دیشب هم اون حرف هارو بهش زدم احساس پشیمونی داشتم صبح زود پاشدم صبحونه داشتم آماده میکردم ک احساس کردم یکی پشتمه برگشتم دیدم ا.ت هست
جیمین:ام چیزی شده؟
ا.ت:...
جیمین: ا.ت باتوعمم کجایی؟؟ الووو
ا.ت: عا چیزی نیس فقط یکم شوکه شدم چیزی شده بهت سرت ب جایی خورده؟
جیمن:ن😐چطور؟
ا.ت: اخه مهربون شدی و صبحونه درست کردی مگ نمیخاستی من از اینجا برم هان؟🤨
جیمین: خب... ی هفته وفت دادم ک فکراتو بکنی و بری درضمن صبحونه برا خودم درست کردم
ا.ت: عا باش نوش جونت🚶🏻♀️
جیمین: کجا؟
ا.ت: میرم بیرون صبحونه بخورم
جیمن: وا وقتی تو خونه صبحونه هست چرا میری بیرون؟
ا.ت: ببینم مطمعنی چیزی نیست؟😐😐
جیمین: اره بیا بشین
ا.ت: باش
(تموم این مدت داشتم ب آقا جنه نگا میکردم واقعا خیلی خوشگل و جذاب بود مطمعنم قلبشم خیلی خوشگله و بی رحم نیست داشتم همینجوری نگاش میکردم که چشم تو چشم شدیم و.....
۲۸.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.