وقتی مربیش بودی پارت 3
ویو کوک:
بچه ها. فکر کنم باید ازش عذر خواهی کنیم. اگه نکنیم پدرمونو درمیاره
جیهوپ و یونگی: باشه
کوک: اهممم
ا. ت: کاری داشتین
کوک: میتونیم بشینیم
ا. ت: بشینین
کوک، جیهوپ و یونگی: مغذرت میخوایم
ا. ت: به دل نگرفتم
کوک: خب ما اصلا باهم اشنا نشدیم
ویو ا. ت
یکی یکی خودشونو معرفی کردن
تهیونگ: میشه خودتونو کامل معرفی کنین
کارتمو دراوردمو گفتم: کیم ا. هستم.
تهیونگ: خوشحال شدم از اینکه شما مربیمون هستین.
اعضادرحال منفجر شدن
ویو ا. ت
نمی دونم وقتی گفت خوشحال شدم از اینکه شما مربیمون هستین چرا ذوق مرگ شدم.
همون لحظه گارسون غذا رو اورد.
به بچه ها تعارف کردم اما گفتن نمیخورن.
ویو غروب:
تهیونگ: بچه ها نطرتون چیه بریم بار.
همه اعضا: اکی
تهیونگ: به ا. ت بگیم بیاد؟
کوک: چرا؟
تهیونگ: همینجوری.
کوک: مطمئنی همینجوری؟
یونگی: تو عاشقش شدی؟
تهیونگ: اره
کوک: باشه
ویو ا. ت:
لباسام رو عوض کردم.
داشتم از اتاق خارج میشدم.
تهیونگ: میگم میخواین امشب باما بیاین بار؟
ا. ت: اونوقت چرا؟
تهیونگ: همینجوری.
ا. ت: باشه
ویو بار:
تا ساعت ۱۰ اونجا بودیم.
خیلی اروم به بچه گفتم به یه بهونه ای برین و منو ا. ت رو تنها بزارین
اونا هم به یه بهونه ای رفتم حالا فقط من و ا. ت موندیم.
یه ویسکی رو سر کشیدم نمیتونستم تو حالت عادی بهش بگم
ویو ا. ت:
داشتم ابجو میخوردم که یهو دیدم تهیونگ مست شده
تهیونگ: ا. ت......
ا. ت: هوم
تهیونگ: میشه من رو ببرین خونه
ا. ت: منننننننن
تهیونگ: توروخدا
ا. ت: هوف...... باشه
بزور بلندش کردم بردم تو ماشینم
ادرسو گرفتم و رفتیم دمه درخونش
کلیدو از جیبش دراوردم و درو باز کردم
بردمش تو تو اتاقش تا خواستم دربیام یهو دستمو گرفت و منو چسبوند به دیوار.
نفهمیدم چی شد یهو لباشو گذاشت روی لبام.
خیلی اروم مک میزد.
منم دستم و دوره سرش حلقه کردم و اونم کمرم رو گرفت.
تازه به خودم اومدم و هلش دادم و سریع از اونجا دراومدم.
ویو صبح ا. ت:
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم رفتم یه دوش ده مینی گرفتم.موهامو خوشک کردم و حالت دادم. ارایش کردم و لباسم رو پوشیدم.اساید دو لباس اسلاید سه مدل مو
صبحانه خوردم و رفتم کمپانی.
.................
ببخشید بابت غلط املایی
امیدوارم خوشتون امده باشه
بچه ها. فکر کنم باید ازش عذر خواهی کنیم. اگه نکنیم پدرمونو درمیاره
جیهوپ و یونگی: باشه
کوک: اهممم
ا. ت: کاری داشتین
کوک: میتونیم بشینیم
ا. ت: بشینین
کوک، جیهوپ و یونگی: مغذرت میخوایم
ا. ت: به دل نگرفتم
کوک: خب ما اصلا باهم اشنا نشدیم
ویو ا. ت
یکی یکی خودشونو معرفی کردن
تهیونگ: میشه خودتونو کامل معرفی کنین
کارتمو دراوردمو گفتم: کیم ا. هستم.
تهیونگ: خوشحال شدم از اینکه شما مربیمون هستین.
اعضادرحال منفجر شدن
ویو ا. ت
نمی دونم وقتی گفت خوشحال شدم از اینکه شما مربیمون هستین چرا ذوق مرگ شدم.
همون لحظه گارسون غذا رو اورد.
به بچه ها تعارف کردم اما گفتن نمیخورن.
ویو غروب:
تهیونگ: بچه ها نطرتون چیه بریم بار.
همه اعضا: اکی
تهیونگ: به ا. ت بگیم بیاد؟
کوک: چرا؟
تهیونگ: همینجوری.
کوک: مطمئنی همینجوری؟
یونگی: تو عاشقش شدی؟
تهیونگ: اره
کوک: باشه
ویو ا. ت:
لباسام رو عوض کردم.
داشتم از اتاق خارج میشدم.
تهیونگ: میگم میخواین امشب باما بیاین بار؟
ا. ت: اونوقت چرا؟
تهیونگ: همینجوری.
ا. ت: باشه
ویو بار:
تا ساعت ۱۰ اونجا بودیم.
خیلی اروم به بچه گفتم به یه بهونه ای برین و منو ا. ت رو تنها بزارین
اونا هم به یه بهونه ای رفتم حالا فقط من و ا. ت موندیم.
یه ویسکی رو سر کشیدم نمیتونستم تو حالت عادی بهش بگم
ویو ا. ت:
داشتم ابجو میخوردم که یهو دیدم تهیونگ مست شده
تهیونگ: ا. ت......
ا. ت: هوم
تهیونگ: میشه من رو ببرین خونه
ا. ت: منننننننن
تهیونگ: توروخدا
ا. ت: هوف...... باشه
بزور بلندش کردم بردم تو ماشینم
ادرسو گرفتم و رفتیم دمه درخونش
کلیدو از جیبش دراوردم و درو باز کردم
بردمش تو تو اتاقش تا خواستم دربیام یهو دستمو گرفت و منو چسبوند به دیوار.
نفهمیدم چی شد یهو لباشو گذاشت روی لبام.
خیلی اروم مک میزد.
منم دستم و دوره سرش حلقه کردم و اونم کمرم رو گرفت.
تازه به خودم اومدم و هلش دادم و سریع از اونجا دراومدم.
ویو صبح ا. ت:
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم رفتم یه دوش ده مینی گرفتم.موهامو خوشک کردم و حالت دادم. ارایش کردم و لباسم رو پوشیدم.اساید دو لباس اسلاید سه مدل مو
صبحانه خوردم و رفتم کمپانی.
.................
ببخشید بابت غلط املایی
امیدوارم خوشتون امده باشه
۵۶.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.