پروانه پر میزنه 🦋🌊
/ جیمین میدونی ...تو بهترین و تنها کسی هستی که من توی این دنیا دارم
همیشه پیشمی ،موقعی که کمک خواستم ،موقعی که ناراحت بودم ،موقعی که نیاز به درد و دل داشتم ،تو همیشه و هرجا کنارم بودی :)
تو شدی دلیل آرامشم ،خنده هام ،روزای خوبم ،دور شدن از فکرای بد
ولی....ولی من نمیدونم برای تو خوب هستم یانه ؟
جیمین خواست حرفی بزنه که نزاشتم و ادامه دادم...
من هنوز نمیدونم برای تو چیکار کردم و باید چیکار کنم تا جواب تمام این خوبیات رو بدم ...
بعضی اوقات با خودم میگم چرا من رو انتخاب کردی ؟
من که بدرد هیچی نمیخورم ...
تو بهترینی و من هیچی .
بعضی اوقات ناراحتت کردم ،بعضی اوقات نادیدت گرفتم
بعضی اوقات باهات بد حرف زدم ...
الان که فکر میکنم خیلی پشیمونم که چرا اون کارا رو کردم
من خیلی احمقم ،مگه نه ؟
هر روز بیشتر درک میکنم اینکه چقدر بهت وابسته شدم و بهت نیاز دارم و بدون تو نمیتونم :)
جیمین که این همه مدت داشت به حرفام گوش میداد لب باز کرد و شروع کرد به حرف زدن :
چطور میتونی احمق باشی وقتی که من خیلی چیزا رو از تو یاد گرفتم ؟ هاااا
اولا تو بدردنخور نیستی ،دوما من تورو بخاطر اون قلب کوچیک و مهربونت ،کارای قشنگت و مزه ریختنات انتخاب کردم ،من تورو انتخاب کردم چون عاشقت شدم :)
بعدشم بودن تو کنار من کافیه ،نیازی نیست تو کاری برام انجام بدی من فقط تورو میخوام ....
یادته وقتی اون روز تو دبیرستان چجوری دنبالم میکردی ؟ بعدش افتادی روم و لبامون خورد به هم ؟ من همونجا عاشقت شدم :)
°°°
ا.ت :جیمینااا دفترمو بده بهممم
جیمین :نمیدممم اگه میتونی بیا بگیرر
ا.ت :یاا جیمینا خسته شدم اونقدر دوییدم ،بده دیگه لطفاا
جیمین برگشت به عقب که پام گیر کرد به یه چوب و افتادم رو جیمین و لبامون خورد به هم !
شوکه شده بودم و نمیتونستم کاری بکنم ،جیمین جاهامونو عوض کرد و رو من خیمه زد و دوباره لباشو گذاشت رو لبام
منم مات و مبهوت کارش بودم همراهی نمیکردم ...
°°°
جیمین :یادت اومد ؟
ا.ت :اوهوم
جیمین :بعدش چقدر منو زدی :)
ا.ت :یااا خب اون...اون چیزه ،من واقعا شوکه شده بودم از کارت تو بدون اجازه منو بوسیدی چیکار میکردم ..
جیمین :ولی اول تو افتادی روی من
ا.ت :اون یه اتفاق بود
جیمین :حالا هرچی ،دیدی ! دیدی چه دوران خوبی رو باهم گذروندیم ،حالا تو هی از جاهای بدش بگو .
ا.ت :جیمینا من تورو خیلی خیلی دوست دارم ،نمیدونم اگه تو نبودی من چیکار میکردم
جیمین :حالا که هستم و تا آخرش هم باهاتم ،حالا قهوتو بگیر بخور که سرد شد
ا.ت :قهومو گرفتم تو دستمو شروع کردم به خوردن ،من عاشق یه فرشته شدم و کنار یه قهرمان زندگی میکنم ،اون قهرمان زندگی منه و من از داشتن اون خیلی خوشحالم
امیدوارم تا آخر عمر پیش هم باشیم پارک جیمین :)
ا.ت :عاشقتم :)
جیمین :منم همینطور :)
همیشه پیشمی ،موقعی که کمک خواستم ،موقعی که ناراحت بودم ،موقعی که نیاز به درد و دل داشتم ،تو همیشه و هرجا کنارم بودی :)
تو شدی دلیل آرامشم ،خنده هام ،روزای خوبم ،دور شدن از فکرای بد
ولی....ولی من نمیدونم برای تو خوب هستم یانه ؟
جیمین خواست حرفی بزنه که نزاشتم و ادامه دادم...
من هنوز نمیدونم برای تو چیکار کردم و باید چیکار کنم تا جواب تمام این خوبیات رو بدم ...
بعضی اوقات با خودم میگم چرا من رو انتخاب کردی ؟
من که بدرد هیچی نمیخورم ...
تو بهترینی و من هیچی .
بعضی اوقات ناراحتت کردم ،بعضی اوقات نادیدت گرفتم
بعضی اوقات باهات بد حرف زدم ...
الان که فکر میکنم خیلی پشیمونم که چرا اون کارا رو کردم
من خیلی احمقم ،مگه نه ؟
هر روز بیشتر درک میکنم اینکه چقدر بهت وابسته شدم و بهت نیاز دارم و بدون تو نمیتونم :)
جیمین که این همه مدت داشت به حرفام گوش میداد لب باز کرد و شروع کرد به حرف زدن :
چطور میتونی احمق باشی وقتی که من خیلی چیزا رو از تو یاد گرفتم ؟ هاااا
اولا تو بدردنخور نیستی ،دوما من تورو بخاطر اون قلب کوچیک و مهربونت ،کارای قشنگت و مزه ریختنات انتخاب کردم ،من تورو انتخاب کردم چون عاشقت شدم :)
بعدشم بودن تو کنار من کافیه ،نیازی نیست تو کاری برام انجام بدی من فقط تورو میخوام ....
یادته وقتی اون روز تو دبیرستان چجوری دنبالم میکردی ؟ بعدش افتادی روم و لبامون خورد به هم ؟ من همونجا عاشقت شدم :)
°°°
ا.ت :جیمینااا دفترمو بده بهممم
جیمین :نمیدممم اگه میتونی بیا بگیرر
ا.ت :یاا جیمینا خسته شدم اونقدر دوییدم ،بده دیگه لطفاا
جیمین برگشت به عقب که پام گیر کرد به یه چوب و افتادم رو جیمین و لبامون خورد به هم !
شوکه شده بودم و نمیتونستم کاری بکنم ،جیمین جاهامونو عوض کرد و رو من خیمه زد و دوباره لباشو گذاشت رو لبام
منم مات و مبهوت کارش بودم همراهی نمیکردم ...
°°°
جیمین :یادت اومد ؟
ا.ت :اوهوم
جیمین :بعدش چقدر منو زدی :)
ا.ت :یااا خب اون...اون چیزه ،من واقعا شوکه شده بودم از کارت تو بدون اجازه منو بوسیدی چیکار میکردم ..
جیمین :ولی اول تو افتادی روی من
ا.ت :اون یه اتفاق بود
جیمین :حالا هرچی ،دیدی ! دیدی چه دوران خوبی رو باهم گذروندیم ،حالا تو هی از جاهای بدش بگو .
ا.ت :جیمینا من تورو خیلی خیلی دوست دارم ،نمیدونم اگه تو نبودی من چیکار میکردم
جیمین :حالا که هستم و تا آخرش هم باهاتم ،حالا قهوتو بگیر بخور که سرد شد
ا.ت :قهومو گرفتم تو دستمو شروع کردم به خوردن ،من عاشق یه فرشته شدم و کنار یه قهرمان زندگی میکنم ،اون قهرمان زندگی منه و من از داشتن اون خیلی خوشحالم
امیدوارم تا آخر عمر پیش هم باشیم پارک جیمین :)
ا.ت :عاشقتم :)
جیمین :منم همینطور :)
۵۴.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.