تاحالا شده بین دنیای خاطراتش مثل منگنه گیر کنی ...؟
تاحالا شده بین دنیای خاطراتش مثل منگنه گیر کنی ...؟
تاحالا شده بخواهی از ته دلت داد بزنی خدایا دوستش دارم ...؟
تا حالا شده داد بزنی خدایا کم آوردم از نبودش ...؟
تا حالا شده دستاش داخل خیالت بگیری ...؟
حالا من میگم خدایا کم آوردم کم آوردم از حرفای تکراری و نصیحت های وقت و بی وقت بزرگ شدی باید فراموش کنی
بزرگ شدی باید کنار بیای
خدایا دوستش داشتم حتی بیشتر از خودت
دوستش دارم حتی بیشتر از عشق تو به بنده هات
خدا جونم همه بزرگ شدن ولی من بچه من قدرت فراموش کردن عشق ندارم قدرت جایگزینی ندارم
قدرت اینو ندارم بگم رفت باش نفر بعدی میزارم جای اون نه خدا جون این واسه اون دسته ای میگن پیش به سوی بعدیا
خدایا میگی فراموش کنم باش بگو دقیقا کدوم فراموش کنم لبخندش یا صداش یا اخمو شدنش
خدایا چطوره اصلا فراموش کنم عطر دستاش وقتی دستای زنش میگیرم و گرمی اون حس میکنم
خدا جون اصلا چطوره اینو فراموش کنم که دوستش میگه چقدر شبیه اونی
خدا جون دمت گرم میگی فراموش کنم اما خاطراتش بیشتر تا عمق استخونم فرو میکنی
خدایا اصلا حواست هست هر چقدر بزرگتر میشم عشقش
بیشتر داخل وجودم رخنه میکنه میترسم از روزی لبخندت خداجون فراموش کنم این قدرت خواست خودته
خدایا راستی بهت بگم باهاش داخل خیالم دنیایی خاطره ساختم
میخای بگم پشت چراغ قرمز واسش گل میخرم هر روز
یا بهت بگم خدا جون بهم میگن دیونه شدم
دیونگی شیرین تر از دیونگی عشق به اون
خدایا اونقدر عاشقم کردی که وقت و بی وقت حال خوب وبدم میرم
کنارش باهاش حرف میزنم اونم فقط
با سکوت جوابم میده
خدایا حرف آخرم من بچه ام اگه فراموشی جز آداب بزرگ شدنه من تو عالم بچگی خودم میمونم
تاحالا شده بخواهی از ته دلت داد بزنی خدایا دوستش دارم ...؟
تا حالا شده داد بزنی خدایا کم آوردم از نبودش ...؟
تا حالا شده دستاش داخل خیالت بگیری ...؟
حالا من میگم خدایا کم آوردم کم آوردم از حرفای تکراری و نصیحت های وقت و بی وقت بزرگ شدی باید فراموش کنی
بزرگ شدی باید کنار بیای
خدایا دوستش داشتم حتی بیشتر از خودت
دوستش دارم حتی بیشتر از عشق تو به بنده هات
خدا جونم همه بزرگ شدن ولی من بچه من قدرت فراموش کردن عشق ندارم قدرت جایگزینی ندارم
قدرت اینو ندارم بگم رفت باش نفر بعدی میزارم جای اون نه خدا جون این واسه اون دسته ای میگن پیش به سوی بعدیا
خدایا میگی فراموش کنم باش بگو دقیقا کدوم فراموش کنم لبخندش یا صداش یا اخمو شدنش
خدایا چطوره اصلا فراموش کنم عطر دستاش وقتی دستای زنش میگیرم و گرمی اون حس میکنم
خدا جون اصلا چطوره اینو فراموش کنم که دوستش میگه چقدر شبیه اونی
خدا جون دمت گرم میگی فراموش کنم اما خاطراتش بیشتر تا عمق استخونم فرو میکنی
خدایا اصلا حواست هست هر چقدر بزرگتر میشم عشقش
بیشتر داخل وجودم رخنه میکنه میترسم از روزی لبخندت خداجون فراموش کنم این قدرت خواست خودته
خدایا راستی بهت بگم باهاش داخل خیالم دنیایی خاطره ساختم
میخای بگم پشت چراغ قرمز واسش گل میخرم هر روز
یا بهت بگم خدا جون بهم میگن دیونه شدم
دیونگی شیرین تر از دیونگی عشق به اون
خدایا اونقدر عاشقم کردی که وقت و بی وقت حال خوب وبدم میرم
کنارش باهاش حرف میزنم اونم فقط
با سکوت جوابم میده
خدایا حرف آخرم من بچه ام اگه فراموشی جز آداب بزرگ شدنه من تو عالم بچگی خودم میمونم
۶۸.۴k
۲۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.