تک پارتی (وقتی از دستت داد و....)
#ای_ان
#استری_کیدز
نوزاد کوچولو همینطور که خنده ای بزرگ بر لب داشت ، به پدرش که دست های کوچولوش رو توی دست های مردونه و ورزیدش گرفته بود و نوازش میکرد ، خیره بود
صدای خنده های اون نوزاد که چند هفته بیشتر از به دنیا اومدنش نگذشته بود، دل مرد رو به لرزه مینداخت
چند هفته بود که این فرشته به زندگیش اضافه شده بود و فرشته ای دیگه از زندگیش رفته بود.
دست دختر کوچولوش رو توی دستاش گرفته بود و آروم نوازش میکرد.
توی همین حین آروم آروم اشک از چشماش فرو میریخت...
لبخندی دردناک بر لب داشت و به خنده های زیبا و شیرین نوزاد کوچولوش نگاه میکرد
_ چقدر....شبیه مامانتی بابایی
بدون کنترل همینطور که خنده ای غمگین بر لب داشت ، اشک میریخت....
_ چشمای نازت.....خنده هات....همه چیت شبیه مامانته دخترکم
شدت ریزش اشک هاش با هر کلمه که باعث میشد عشقش یاد آوردی بشه، بیشتر میشد.
آروم سرش رو روی دست های کوچیک دخترک گذاشت...و چشماش رو بست
_ عشق من.....کجایی ببینی....فرشته کوچولوی ما به دنیا اومده
حالا دیگه به جای آروم اشک ریختن...هق هق میزد...با تمام وجودش گریه میکرد
_ کجایی عشقم
#استری_کیدز
نوزاد کوچولو همینطور که خنده ای بزرگ بر لب داشت ، به پدرش که دست های کوچولوش رو توی دست های مردونه و ورزیدش گرفته بود و نوازش میکرد ، خیره بود
صدای خنده های اون نوزاد که چند هفته بیشتر از به دنیا اومدنش نگذشته بود، دل مرد رو به لرزه مینداخت
چند هفته بود که این فرشته به زندگیش اضافه شده بود و فرشته ای دیگه از زندگیش رفته بود.
دست دختر کوچولوش رو توی دستاش گرفته بود و آروم نوازش میکرد.
توی همین حین آروم آروم اشک از چشماش فرو میریخت...
لبخندی دردناک بر لب داشت و به خنده های زیبا و شیرین نوزاد کوچولوش نگاه میکرد
_ چقدر....شبیه مامانتی بابایی
بدون کنترل همینطور که خنده ای غمگین بر لب داشت ، اشک میریخت....
_ چشمای نازت.....خنده هات....همه چیت شبیه مامانته دخترکم
شدت ریزش اشک هاش با هر کلمه که باعث میشد عشقش یاد آوردی بشه، بیشتر میشد.
آروم سرش رو روی دست های کوچیک دخترک گذاشت...و چشماش رو بست
_ عشق من.....کجایی ببینی....فرشته کوچولوی ما به دنیا اومده
حالا دیگه به جای آروم اشک ریختن...هق هق میزد...با تمام وجودش گریه میکرد
_ کجایی عشقم
۳۳.۲k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.