p29
ات: راحت باش
جین: باشه
رفت بیرون
ات: فکر کردی من به این راحتی میگم کجان؟ کور خوندی
جونگ سوک ویو *
بابام فرستادم برم دنبال ات بخواطر ترافیک دیر رسیدم اما وقتی رسیدم ات اونجا نبود هرچی به تلفنش زنگ زدم جواب نداد پس زنگ زدم بابام
جونگ سوک: الو.. بابا من اومدم دنبال ات اما اینجا نیست بهش زنگ میزنمم جواب نمیده
تهیونگ: چی؟ نکنه جین فهمیده اینجاست دزدیدتش... ایش، باشه بیا خونه
جونگ سوک: باشه (قطع کرد)
رفتم خونه
تهیونگ ویو *
به هیونجین زنگ زدم تا رد گوشی اتو بگیره بعد با جونگ سوک و کوک حرکت کردیم به سمت جایی که ردشو زده بود
ات ویو *
خیلی تشنه بودم زخم گلومم میسوخت اما اون هنوز نیومده بود
ات: اه، نمیخواد بیااااد
رفتم اتاقو گشتم شاید راهی برای فرار پیدا کنم دیدم چیزی نیست اما یه تکه تخته تو کمد انداخته بود اونو برداشتمو رفتم پشت در ایستادم داد زدم
ات: این دروباز کنین... کمک... سرم داره گیج میره الانه که بیهوش شم (بلند)
پشت دیوار وایستاده بودم که در باز شد یکی اومد تو با تمام قدرتم و با اون چوب زدم تو سرش و بیهوش شد. اون پسره جین نبود ولی دو برابر جین هیکل داشت
ات: وااو، چه زوری داشتم نمیدونستم
از در رفتم بیرون خوشبختانه کسی پشت در نبود اروم از پشت دیوار ها رد شدم تا برم بیرون که
جین: کجا با این عجله
ات: جییغ * ترسیدم نمیشه اینطوری ظاهر نشی
جین: نخیرنمیشه
دستمو از ارنج گرفت با خودش برد اما اینبار یه اتاق دیگه نه اون اتاق قبلی
ات: داری کجا میبریم
جین: یه جایی که ادب شی
ات: تو ادب نداری، باید ادب شی
جین: ادم باش
ات: ادم دیدم ادم میشم
جین: دختره پررو، باور کن مجبورم زنده نگهت دارم وگرنه تا الان کشته بودمت
ات: چه بکشیم چه نه من نمیگم کجان
جین: مجبوری بگی
انداختم تو یه اتاق که توش پر از وسایل شکنجه بود و دستامو بالا سرم بست و تقریبا اویزون بودم اما پام به زمین میرسید
ات: میخوای شکنجم بدی؟ میخوای بزنیم؟ هنر کردی
جین: خفه شو
اومد سمتم یچیزی تو دستش بود ولی نفهمیدم چیه
جین: میخوام یکاری کنم ساکت شی (😏)
اونکه تو دستش بود و اورد جلو لباسمو داد بالا گذاشت رو شکمم
ات: جیییغ *ن..نک... نکن
جین: فکر کنم اینطوری دیگه انقدر زبون درازی نکنی
یچیزی مثل شوکر برقی بود، نه اینکه بیهوش شم ولی خییلی درد داشت
ات: خوا... خواهش... می.. کنم
هر چند ثانیه یبار بر میداشتو دوباره می ذاشت رو شکمم
ات: جییغ ضعیف * اینکارو... نکن
جین : بهتر شد، حالا دیگه انقدر حرف نمیزنی...
ادامه دارد
شرط
۱٠ لایک
۴ کامنت
جین: باشه
رفت بیرون
ات: فکر کردی من به این راحتی میگم کجان؟ کور خوندی
جونگ سوک ویو *
بابام فرستادم برم دنبال ات بخواطر ترافیک دیر رسیدم اما وقتی رسیدم ات اونجا نبود هرچی به تلفنش زنگ زدم جواب نداد پس زنگ زدم بابام
جونگ سوک: الو.. بابا من اومدم دنبال ات اما اینجا نیست بهش زنگ میزنمم جواب نمیده
تهیونگ: چی؟ نکنه جین فهمیده اینجاست دزدیدتش... ایش، باشه بیا خونه
جونگ سوک: باشه (قطع کرد)
رفتم خونه
تهیونگ ویو *
به هیونجین زنگ زدم تا رد گوشی اتو بگیره بعد با جونگ سوک و کوک حرکت کردیم به سمت جایی که ردشو زده بود
ات ویو *
خیلی تشنه بودم زخم گلومم میسوخت اما اون هنوز نیومده بود
ات: اه، نمیخواد بیااااد
رفتم اتاقو گشتم شاید راهی برای فرار پیدا کنم دیدم چیزی نیست اما یه تکه تخته تو کمد انداخته بود اونو برداشتمو رفتم پشت در ایستادم داد زدم
ات: این دروباز کنین... کمک... سرم داره گیج میره الانه که بیهوش شم (بلند)
پشت دیوار وایستاده بودم که در باز شد یکی اومد تو با تمام قدرتم و با اون چوب زدم تو سرش و بیهوش شد. اون پسره جین نبود ولی دو برابر جین هیکل داشت
ات: وااو، چه زوری داشتم نمیدونستم
از در رفتم بیرون خوشبختانه کسی پشت در نبود اروم از پشت دیوار ها رد شدم تا برم بیرون که
جین: کجا با این عجله
ات: جییغ * ترسیدم نمیشه اینطوری ظاهر نشی
جین: نخیرنمیشه
دستمو از ارنج گرفت با خودش برد اما اینبار یه اتاق دیگه نه اون اتاق قبلی
ات: داری کجا میبریم
جین: یه جایی که ادب شی
ات: تو ادب نداری، باید ادب شی
جین: ادم باش
ات: ادم دیدم ادم میشم
جین: دختره پررو، باور کن مجبورم زنده نگهت دارم وگرنه تا الان کشته بودمت
ات: چه بکشیم چه نه من نمیگم کجان
جین: مجبوری بگی
انداختم تو یه اتاق که توش پر از وسایل شکنجه بود و دستامو بالا سرم بست و تقریبا اویزون بودم اما پام به زمین میرسید
ات: میخوای شکنجم بدی؟ میخوای بزنیم؟ هنر کردی
جین: خفه شو
اومد سمتم یچیزی تو دستش بود ولی نفهمیدم چیه
جین: میخوام یکاری کنم ساکت شی (😏)
اونکه تو دستش بود و اورد جلو لباسمو داد بالا گذاشت رو شکمم
ات: جیییغ *ن..نک... نکن
جین: فکر کنم اینطوری دیگه انقدر زبون درازی نکنی
یچیزی مثل شوکر برقی بود، نه اینکه بیهوش شم ولی خییلی درد داشت
ات: خوا... خواهش... می.. کنم
هر چند ثانیه یبار بر میداشتو دوباره می ذاشت رو شکمم
ات: جییغ ضعیف * اینکارو... نکن
جین : بهتر شد، حالا دیگه انقدر حرف نمیزنی...
ادامه دارد
شرط
۱٠ لایک
۴ کامنت
۱۳.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.