↓¶♪„وقتی نمیتونستی حامله شی....“♪¶↑
↓¶♪„وقتی نمیتونستی حامله شی....“♪¶↑
★≈فیک≈★←کوک→
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟷𝟼
*1ساعت بعد*
تقریباً همچی برای زنگ زدن آماده بود
شماره میا رو گرفتم و زنگ زدم
بعداز چندتا بوق جواب داد
میا:سلام؟ شما؟
ا/ت:سلامم منم
میا:منم کیه؟
با کلافگی موهاتو دادی بالا
ا/ت:منم ا/ت
با خوشحالی تمام داد زد
میا:وایییییی ا/تتتتتتتتتت خوببییییی؟
با شدت داد زدنش،گوشی رو از خودت دور کردی
ا/ت:خوبم خوبم،چخبرته؟
با خوشحالی لب زد
میا:اومدیم کلبه جنگلی ،خیلی خوشگله
ا/ت:اوه خوش بگذره
میا:مرسی قشنگم
و بعداز کلی صحبت کردن،تماسو قطع کردن
ا/ت انقدر خوابش میومد،که از شدت خواب چشاش داشت میسوخت
پس تصمیم گرفت بره بخوابه
تا رفت روی تخت و چشاشو روی هم گذاشت
به خواب فرو رفت....
"جونگکوک"
کم کم داشتم وسایل رو جمع میکردم.
قرار شد جیمین و تهیونگ هم بیان پیشم
پس فردا پرواز داشتیم،استرس داشتم
دلم میخواست از جا بزنه بیرون
یجورایی از هواپیما فوبیا دارم
باز خوبه جیمین و تهیونگ پیشم هستن
که یهو زنگ در به صدا در اومد
جونگکوک:اومدممم
و سمت در رفت و بازش کرد
که با جیمین و تهیونگ و لِنا و نیلا مواجه شد
جونگکوک:سلام بچه ها
تهیونگ دستاشو آورد جلو محکم زد به شونه جونگکوک
تهیونگ:خوبی داشم؟
که یهو جیمین هم اینکارو با شونه سمت راست جونگکوک اینکارو کرد
جیمین:ماشینم کوش؟
جونگکوک با کلافگی دستای دوستاشو انداخت پایین
جونگکوک: خوب نیستم....ماشینت هم فردا حاضره جوجه
با کلمه آخر همه زدن زیر خنده بجز جونگکوک جیمین
جیمین:کثافتای آشغال
که یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
با اسم ماریا تعجب کرد
تماسو وصل کرد و گذاشت رو بلندگو
ماریا:سلام تهیونگ شی،خواستم بگم امشب همتون خونه ما شام دعوتین؛خوشحال میشم بیاین
تهیونگ:اوه ممنونم ماریا شی،حتما میایم؛از طرف من به یونگی سلام برسون
بعداز صحبت،تماس رو قطع کردن
تهیونگ رو به جیمین و جونگکوک کردو گفت
تهیونگ:هممون دعوتیم
جونگکوک با کلافگی پشت گردنشو خاروند
جونگکوک:الان کی حوصله نصیحت های یونا رو داره؟نامجون کم بود؟اونم اومد رو کاررر
که همه زدن زیر خنده
نیلا:ما سرگرمش میکنیم،شماها راحت باشین
لِنا:آره با یه کتاب خوندن گول میخوره
جونگکوک دستاشو بهم چسبوند با قیافه درهم ریخته،مثلا تشکر کرد
جیمین:خبب نمیزاری بیایم داخل؟
هیچکدوم متوجه نشده بودن
انقدررر گرم صحبت کردن بودن اصلا به این توجه نکرده بودن که بیرون در دارن صحبت میکنن
جونگکوک:بیاین بیاین
اینم برای شما خوشملااا
شرط نداره،ولی امشب نمیزارمم
★≈فیک≈★←کوک→
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟷𝟼
*1ساعت بعد*
تقریباً همچی برای زنگ زدن آماده بود
شماره میا رو گرفتم و زنگ زدم
بعداز چندتا بوق جواب داد
میا:سلام؟ شما؟
ا/ت:سلامم منم
میا:منم کیه؟
با کلافگی موهاتو دادی بالا
ا/ت:منم ا/ت
با خوشحالی تمام داد زد
میا:وایییییی ا/تتتتتتتتتت خوببییییی؟
با شدت داد زدنش،گوشی رو از خودت دور کردی
ا/ت:خوبم خوبم،چخبرته؟
با خوشحالی لب زد
میا:اومدیم کلبه جنگلی ،خیلی خوشگله
ا/ت:اوه خوش بگذره
میا:مرسی قشنگم
و بعداز کلی صحبت کردن،تماسو قطع کردن
ا/ت انقدر خوابش میومد،که از شدت خواب چشاش داشت میسوخت
پس تصمیم گرفت بره بخوابه
تا رفت روی تخت و چشاشو روی هم گذاشت
به خواب فرو رفت....
"جونگکوک"
کم کم داشتم وسایل رو جمع میکردم.
قرار شد جیمین و تهیونگ هم بیان پیشم
پس فردا پرواز داشتیم،استرس داشتم
دلم میخواست از جا بزنه بیرون
یجورایی از هواپیما فوبیا دارم
باز خوبه جیمین و تهیونگ پیشم هستن
که یهو زنگ در به صدا در اومد
جونگکوک:اومدممم
و سمت در رفت و بازش کرد
که با جیمین و تهیونگ و لِنا و نیلا مواجه شد
جونگکوک:سلام بچه ها
تهیونگ دستاشو آورد جلو محکم زد به شونه جونگکوک
تهیونگ:خوبی داشم؟
که یهو جیمین هم اینکارو با شونه سمت راست جونگکوک اینکارو کرد
جیمین:ماشینم کوش؟
جونگکوک با کلافگی دستای دوستاشو انداخت پایین
جونگکوک: خوب نیستم....ماشینت هم فردا حاضره جوجه
با کلمه آخر همه زدن زیر خنده بجز جونگکوک جیمین
جیمین:کثافتای آشغال
که یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
با اسم ماریا تعجب کرد
تماسو وصل کرد و گذاشت رو بلندگو
ماریا:سلام تهیونگ شی،خواستم بگم امشب همتون خونه ما شام دعوتین؛خوشحال میشم بیاین
تهیونگ:اوه ممنونم ماریا شی،حتما میایم؛از طرف من به یونگی سلام برسون
بعداز صحبت،تماس رو قطع کردن
تهیونگ رو به جیمین و جونگکوک کردو گفت
تهیونگ:هممون دعوتیم
جونگکوک با کلافگی پشت گردنشو خاروند
جونگکوک:الان کی حوصله نصیحت های یونا رو داره؟نامجون کم بود؟اونم اومد رو کاررر
که همه زدن زیر خنده
نیلا:ما سرگرمش میکنیم،شماها راحت باشین
لِنا:آره با یه کتاب خوندن گول میخوره
جونگکوک دستاشو بهم چسبوند با قیافه درهم ریخته،مثلا تشکر کرد
جیمین:خبب نمیزاری بیایم داخل؟
هیچکدوم متوجه نشده بودن
انقدررر گرم صحبت کردن بودن اصلا به این توجه نکرده بودن که بیرون در دارن صحبت میکنن
جونگکوک:بیاین بیاین
اینم برای شما خوشملااا
شرط نداره،ولی امشب نمیزارمم
۱۸.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.