عشق صورتی part 3

شب شده بود و اینقدر خسته بودم که خوابیدم بیدار که شدم ساعت 4 صبحه 5 پرواز داشتیم زود آماده شدیم رفتیم سمت فرودگاه تهران بعدم سوار هواپیما شدیم

5 ساعت بعد <<<<<<<

ویوی آوا:


آوا: هوممممممم رسیدیم
سوریون: آره دخترم بلند شو

از هواپیما اومدیم بیرون و ی ماشین گرفتیم و رفتیم به خونه بابامون از ی ملک اونجا خریده بود خیلی بزرگ و خوشگل بود اصلا نایسسسسسسسس
رفتم و اتاقم رو انتخاب کردم و وسایلم رو چیدم که یهو یاد افتاد که فردا باید هم برم مدرسه هم کمپانی شتتتتتت
برام سوال بود که من می تونم
بعد رفتم سر سفره ی شام

سوریون: دخترم ناراحتی
دان ته: اره مثل اینکه اعصابم نداری اتفاقی افتاده دختر قشنگم؟
آوا: آنی (( نه))
چانگ ووک?: مطمعنی
آوا: آره بابا😅😂
همبرگرم رو خوردم
و رفتم طبقه بالا رو تختم ولو شدم گوشیم رو گرفتم که با الی چت کنم ولی خب آن نبود
رفتم اینستا داشتم چالش تیک تاک میدیدم که یهو گوشیم زنگ خورد ناشناس بو برداشتم

(( تماس از طرف کمپانی بود و راست علامت آوا + علامت کمپانی&))

+ بله بفرمایید؟
& سلام خانم لیم آوا؟
+ بله خودمم شما؟
& من از طرف کمپانی بیگ هیت تماس میگیرم الان کره هستید؟
+ بله
& لطفا فردا ساعت 9 شب به خونه ای که برای شما و بقیه ی اعضا گرفتیم نقل مکان کنید و از این به بعد لیدر شما قانونا رو بهتون میگه
+ متوجه شدم ولی آخه 9 شب؟ راستی من تو کدوم گروه هستم به من اطلاع ندادید
& اوم بله درسته شما تو گروه...... بی تی اس هستید
+ شت واقعا؟
& بله
+ ممنون خداحافظ
& خدانگه دار
+ وا واقعاا یسسسسسسسسسس
هورااااااااا

پارت بعد= نا معلوم