p7
س:واسا واسا یعنی الان بچه تو قراره بیاد شکمه من؟
ث:اره
س:ولی به تو هم ظلم شده
س:
همینطور که داشتیم با ثامر حرف میزدیم یه صدایی پشتمون اومد وقتی سرمون رو برگردنوندیم شوگا و تهیونگ رو دیدیم ثامز با دیدن شوگا پرید بغلش تهیونگم با حسرت داشت نگام میکرد بعدشم من دلم سوخت رفتم بغلش کردم
بعد ۵ ساعت:
ثامر:شوگا من دیگه میرم خونه
شوگا:من تورو میبرم
س:
شوگا ثامر رو برد خونشون که منو تهیونگ تنها موندیم
تهیونگ:بیا لریم بخوابیم
س:داری چیمیگی معنیش به بد جاهایی میره
تهیونگ:پس مغزت خرابه
س:نه خراب نیس درواقع اون واقعیت داره
س:
همینطوری داشتیمبا تهیونگ بحث میکردیم که شوگا اومد و گف
شوگا:متاسفانه سقیاننمیتونم ببرمت خونت تهیونگم همینچنین پس بهتره باهامون بمونی و بخوابی قردا میبرمت
س:باشه
س:
رفتم دراز کشیدمرو یه مبلی داشتم عمبجوری فکر میکردم که تهیونگ اومد پیشم دراز کشبد گفتم هییییی چه خبره گفتش که به توچه
س:گفتی هنوز ازدواج نکردیم به خودت بیا تهیونگ
ته:متاسفانه کاری نمیتونم بکنم راحت باش عزیزم
۲۰ کامنت+۵۰ لایک
ث:اره
س:ولی به تو هم ظلم شده
س:
همینطور که داشتیم با ثامر حرف میزدیم یه صدایی پشتمون اومد وقتی سرمون رو برگردنوندیم شوگا و تهیونگ رو دیدیم ثامز با دیدن شوگا پرید بغلش تهیونگم با حسرت داشت نگام میکرد بعدشم من دلم سوخت رفتم بغلش کردم
بعد ۵ ساعت:
ثامر:شوگا من دیگه میرم خونه
شوگا:من تورو میبرم
س:
شوگا ثامر رو برد خونشون که منو تهیونگ تنها موندیم
تهیونگ:بیا لریم بخوابیم
س:داری چیمیگی معنیش به بد جاهایی میره
تهیونگ:پس مغزت خرابه
س:نه خراب نیس درواقع اون واقعیت داره
س:
همینطوری داشتیمبا تهیونگ بحث میکردیم که شوگا اومد و گف
شوگا:متاسفانه سقیاننمیتونم ببرمت خونت تهیونگم همینچنین پس بهتره باهامون بمونی و بخوابی قردا میبرمت
س:باشه
س:
رفتم دراز کشیدمرو یه مبلی داشتم عمبجوری فکر میکردم که تهیونگ اومد پیشم دراز کشبد گفتم هییییی چه خبره گفتش که به توچه
س:گفتی هنوز ازدواج نکردیم به خودت بیا تهیونگ
ته:متاسفانه کاری نمیتونم بکنم راحت باش عزیزم
۲۰ کامنت+۵۰ لایک
۲۲.۸k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.