✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎⁵
تا میخواستم چیزی بگم بابام و آقای جئون از اتاق رفتن بیرون
یعنی چی؟
به جونگ کوک نگاه کردم اونم انگار خبر نداشت
_حالا چیکار کنیم ما که نمیتونیم به حرفشون گوش بدیم
+من امشب با بابام حرف میزنم تو هم همینکارو بکن
فردا:
ب.ا/ت: زود باش ا/ت دیر شد
_اومدم بابا
حالا چیکار کنم دیشب هر چقد با بابام حرف زدم هیچی نمی گفت بازم حرف خودشو میزد
منکه نمیتونم باهاش ازدواج کنم کلی آرزو و کلی کار دارم
برم با سوآ حرف بزنم
فلش بک شرکت
مکالمه ا/ت و سوآ:
_سوآ بدو به مشورتت نیاز دارم
س: سلام چیشده
_ میرم سر اصل مطلب بابام میخواد مجبورم کنه ازدواج کنم اونم با جونگ کوک
س:(خنده) خوبه که داری میری خونه بخت اونم با جونگ کوک خوش بحالت باید خوشحال باشی خره
_اوفف منو بگو اومدم با تو حرف بزنم
س: چرا ناراحت میشی وایسا ا/ت
اون از بابام و جونگ کوک اینم از سوآ بهتره برم ببینم جونگ کوک تونسته کاری بکنه
_بابا جونگ کوک کجاس
ب.ا/ت: پیش باباشه دیگه
رفتم سمت اتاق آقای جئون و در زدم سلام کردم
_جونگ کوک میشه چند لحظه بیای
ب.جونگ کوک: برو پسرم زنت کارت داره(خنده)
جونگ کوک:(چشم غره به باباش)
+چیشده
_با بابات حرف زدی؟ چیشد؟
+دیشب هرچی گفتم توجهی نکرد و بازم حرف خودشو میزد کاری از دست ما بر نمیاد اینکا از قبل تصمیم خودشونو گرفتن
یه لحظه اعصابم خورد شد و داد زدم
_تو انگار از این وضعیت شکایتی نداری همینجوری بزاریم هر چی گفتن گوشم کنیم ما تا الان هیچوقت درست حسابی باهم حرف نزدیم و هیچوقت باهم کنار نیومدیم الان ازدواج کنیم؟ انگار خوشحالی
جونگ کوک عصبی شد و اخماش رفت توهم و هی قدم به قدم نزدیکم میشد
نباید سرش داد میزدم اون مقصر این ماجرا نبود
اون قدم به قدم میومد نزدیکم و من می رفتم عقب چرا داره اینجوری میکنه
_چی...چیکار..می..کنی
انقد رفتم عقب که خوردم به دیوار .......
دیگه لایک کنید و نظرتونو بهم بگین❤🙏
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
#Jungkook #BTS #BTS_ARMY
یعنی چی؟
به جونگ کوک نگاه کردم اونم انگار خبر نداشت
_حالا چیکار کنیم ما که نمیتونیم به حرفشون گوش بدیم
+من امشب با بابام حرف میزنم تو هم همینکارو بکن
فردا:
ب.ا/ت: زود باش ا/ت دیر شد
_اومدم بابا
حالا چیکار کنم دیشب هر چقد با بابام حرف زدم هیچی نمی گفت بازم حرف خودشو میزد
منکه نمیتونم باهاش ازدواج کنم کلی آرزو و کلی کار دارم
برم با سوآ حرف بزنم
فلش بک شرکت
مکالمه ا/ت و سوآ:
_سوآ بدو به مشورتت نیاز دارم
س: سلام چیشده
_ میرم سر اصل مطلب بابام میخواد مجبورم کنه ازدواج کنم اونم با جونگ کوک
س:(خنده) خوبه که داری میری خونه بخت اونم با جونگ کوک خوش بحالت باید خوشحال باشی خره
_اوفف منو بگو اومدم با تو حرف بزنم
س: چرا ناراحت میشی وایسا ا/ت
اون از بابام و جونگ کوک اینم از سوآ بهتره برم ببینم جونگ کوک تونسته کاری بکنه
_بابا جونگ کوک کجاس
ب.ا/ت: پیش باباشه دیگه
رفتم سمت اتاق آقای جئون و در زدم سلام کردم
_جونگ کوک میشه چند لحظه بیای
ب.جونگ کوک: برو پسرم زنت کارت داره(خنده)
جونگ کوک:(چشم غره به باباش)
+چیشده
_با بابات حرف زدی؟ چیشد؟
+دیشب هرچی گفتم توجهی نکرد و بازم حرف خودشو میزد کاری از دست ما بر نمیاد اینکا از قبل تصمیم خودشونو گرفتن
یه لحظه اعصابم خورد شد و داد زدم
_تو انگار از این وضعیت شکایتی نداری همینجوری بزاریم هر چی گفتن گوشم کنیم ما تا الان هیچوقت درست حسابی باهم حرف نزدیم و هیچوقت باهم کنار نیومدیم الان ازدواج کنیم؟ انگار خوشحالی
جونگ کوک عصبی شد و اخماش رفت توهم و هی قدم به قدم نزدیکم میشد
نباید سرش داد میزدم اون مقصر این ماجرا نبود
اون قدم به قدم میومد نزدیکم و من می رفتم عقب چرا داره اینجوری میکنه
_چی...چیکار..می..کنی
انقد رفتم عقب که خوردم به دیوار .......
دیگه لایک کنید و نظرتونو بهم بگین❤🙏
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
#Jungkook #BTS #BTS_ARMY
۱۶.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.