فیک اجبار
فیک اجبار
پارت : ⁴
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید تهیونگ:
ات رفته بود بیرون من هم میخواستم با نایون برم بیرون پس لباسم رو پوشیدم و یک لباس به نایون دادم و پوشید و رفتیم توی ماشین بودیم که یک پیام برام آمد با چیزی که دیدم از عصبانیت نمیتونستم خودم رو کنترل کنم اون ات بود با یه مرد که دارن همو میبو★سن زدم رو ترمز
نایون : بابایی چی شده؟
تهیونگ: نایون من کار دارم میایی بریم خونه ی عمه؟
نایون : الهههه
نایون رو گزاشتم پیش میونگ رفتم خونه و منتظر موندم تا ات بیاد
از دید ات :
رفتم پیش چان یونگ و توی کافه نشستم و دوتا قهوه سفارش دادم و منتظر موندم چان یونگ بیاد
(۱۰ دقیقه بعد)
چان یونگ : اتت سلاممم
ات : سلامم (همو بغل کردن)
چان یونگ: چطوریی؟
ات : مرسی تو چطوری؟
چان یونگ : منم خوبم....خوب چی شده؟
ات : خوب تهیونگ انگار یک زن سابق داشته که اسمش مینجی هست میتونی یکمی برام تحقیق کنی؟ (چان یونگ کارگاه هست)
چان یونگ : آره حتما اسم کاملش رو میدونی
ات : نه راستش....اما از کانادا تازه برگشته
چان یونگ : اوکی حتما
ات : مرسی....(تلفن ات زنگ خورد)
تلفنم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
ات : الو...سلام
تهیونگ : ات کدوم قبرستونی هستییییی (داد)
ات : تهیونگ چی شده؟ من با چان یونگ هستم
تهیونگ : به من دروغ نگو زود بیا خونه وگرنه دیگه نایون رو نمیبینی(عربده)
ات : با..باشه
خیلی ترسیدم و از چان یونگ خداحافظی کردم و با سرعت به خونه حرکت کردم و تا رسیدم خونه.....
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت
پارت : ⁴
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید تهیونگ:
ات رفته بود بیرون من هم میخواستم با نایون برم بیرون پس لباسم رو پوشیدم و یک لباس به نایون دادم و پوشید و رفتیم توی ماشین بودیم که یک پیام برام آمد با چیزی که دیدم از عصبانیت نمیتونستم خودم رو کنترل کنم اون ات بود با یه مرد که دارن همو میبو★سن زدم رو ترمز
نایون : بابایی چی شده؟
تهیونگ: نایون من کار دارم میایی بریم خونه ی عمه؟
نایون : الهههه
نایون رو گزاشتم پیش میونگ رفتم خونه و منتظر موندم تا ات بیاد
از دید ات :
رفتم پیش چان یونگ و توی کافه نشستم و دوتا قهوه سفارش دادم و منتظر موندم چان یونگ بیاد
(۱۰ دقیقه بعد)
چان یونگ : اتت سلاممم
ات : سلامم (همو بغل کردن)
چان یونگ: چطوریی؟
ات : مرسی تو چطوری؟
چان یونگ : منم خوبم....خوب چی شده؟
ات : خوب تهیونگ انگار یک زن سابق داشته که اسمش مینجی هست میتونی یکمی برام تحقیق کنی؟ (چان یونگ کارگاه هست)
چان یونگ : آره حتما اسم کاملش رو میدونی
ات : نه راستش....اما از کانادا تازه برگشته
چان یونگ : اوکی حتما
ات : مرسی....(تلفن ات زنگ خورد)
تلفنم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
ات : الو...سلام
تهیونگ : ات کدوم قبرستونی هستییییی (داد)
ات : تهیونگ چی شده؟ من با چان یونگ هستم
تهیونگ : به من دروغ نگو زود بیا خونه وگرنه دیگه نایون رو نمیبینی(عربده)
ات : با..باشه
خیلی ترسیدم و از چان یونگ خداحافظی کردم و با سرعت به خونه حرکت کردم و تا رسیدم خونه.....
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت
۹.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.