پارت ۲۶ دیدار ناگهانی
دیدار ناگهانی
پارت:۲۶
ا.ت و تهیونگ رفتن خونه ا.ت اینا ا.ت جلوتر از تهیونگ رفت داخل و به مامانش همه چیو گف بعدش تهیونگ اومد داخل یکم نشسته بودن که بابای ا.ت گف
÷خب...
_اها بله ببخشین عمو جان یادم رفت خودمو معرفی کنم(یکم دست و پا چلفتی شد)خب داشتم میگفتم من اسمم کیم تهیونگه ۲۳ سالمه و عضو گروه بی تی اس هستم که یهو داداش ا.ت پرید وسط حرفش(علامت داداش ا.ت=)
=یه لحظه وایسا ببینم تو همون مردی هستی که از سال ۲۰۲۰ مقام اولِ زیباترین مرد جهان رو به دست میاری و عضو بزرگترین بوی بند جهانی و...(با هیجان)(داشت همینطور میگف)که همه داشتن با تعجب به تهیونگ نگا میکردن که تهیونگ گفت
_بله بله خودمم
=عرررررررررررررررررررررررررررررر هیونگگگگ من یکی از طرفداراتم خیلی دوست دارممممم میای عکس بگیریمممم
_بله چرا که نه (و عکس انداختن)
یکم بعد
_پدر ینی عمو جان داشتم میگفتم (خودشو کامل معرفی کرد)آیا منو لایق این میدونین که همسر دختر زیباتون بشم؟
(که یهو داداش ا.ت گف)
=بلههههه(با ذوق)
+به نظرم تو از من واجب تری بهتره تو با تهیونگ ازدواج کنی نه من زوج خوبی میشین
=هی تیکه ننداز داداش بزرگتما
+فقط دو ساللل
=میدونی وقتی تو به دنیا اومده بودی من چه کارای بزرگی میتونستم با اون دو سال سنم کنم هاااا
ا.ت و داداشش همینطوری درحال جنگ بودن و بقیه میخندیدن که یهو بابای ا.ت گف
÷ا.ت یوجین(نکته:یوجین اسم داداش ا.ته) بسه بشینین سرجاتون (آروم)..خب پسرم گفتی که خانواده داری درسته؟
_بله عمو
÷خب پس فردا با خانوادت بیا خواستگاری اینطوری نمیشه
_چشم عمو
_پس من برم دیگه فردا مزاحمتون میشم
×نه پسرم امشبو بمون خونه ما
_نه ممنون خاله میرم
×لازم نکرده تو دیگه عضوی از خانواده ما هستی
_...
×÷=بمووون
_چشم
(پرش زمانی به شب موقع خواب)
=هیونگگگگ بیا با من بخوابببب
×عه پسرم یکم سنگین رفتار کن (چپ نگاش کرد)
=به من چه هیونگ باید با من بخوابی و تمام
و دست تهیونگو گرفت و بردش پیش خودش
(نکته:تهیونگ با داداش و بابای ا.ت خوابیده بود اونم درست وسطشون)
ته ویو:
شب یوجین طوری بغلم کرده بود که داشتم خفه میشدم از طرفیم بابای ا.ت هر لحظه درحال خرپف بود و کلا تا صب بیدار بودم
(پرش زمانی به فردا صبح)
شرطا هم ۷ لایک
پارت:۲۶
ا.ت و تهیونگ رفتن خونه ا.ت اینا ا.ت جلوتر از تهیونگ رفت داخل و به مامانش همه چیو گف بعدش تهیونگ اومد داخل یکم نشسته بودن که بابای ا.ت گف
÷خب...
_اها بله ببخشین عمو جان یادم رفت خودمو معرفی کنم(یکم دست و پا چلفتی شد)خب داشتم میگفتم من اسمم کیم تهیونگه ۲۳ سالمه و عضو گروه بی تی اس هستم که یهو داداش ا.ت پرید وسط حرفش(علامت داداش ا.ت=)
=یه لحظه وایسا ببینم تو همون مردی هستی که از سال ۲۰۲۰ مقام اولِ زیباترین مرد جهان رو به دست میاری و عضو بزرگترین بوی بند جهانی و...(با هیجان)(داشت همینطور میگف)که همه داشتن با تعجب به تهیونگ نگا میکردن که تهیونگ گفت
_بله بله خودمم
=عرررررررررررررررررررررررررررررر هیونگگگگ من یکی از طرفداراتم خیلی دوست دارممممم میای عکس بگیریمممم
_بله چرا که نه (و عکس انداختن)
یکم بعد
_پدر ینی عمو جان داشتم میگفتم (خودشو کامل معرفی کرد)آیا منو لایق این میدونین که همسر دختر زیباتون بشم؟
(که یهو داداش ا.ت گف)
=بلههههه(با ذوق)
+به نظرم تو از من واجب تری بهتره تو با تهیونگ ازدواج کنی نه من زوج خوبی میشین
=هی تیکه ننداز داداش بزرگتما
+فقط دو ساللل
=میدونی وقتی تو به دنیا اومده بودی من چه کارای بزرگی میتونستم با اون دو سال سنم کنم هاااا
ا.ت و داداشش همینطوری درحال جنگ بودن و بقیه میخندیدن که یهو بابای ا.ت گف
÷ا.ت یوجین(نکته:یوجین اسم داداش ا.ته) بسه بشینین سرجاتون (آروم)..خب پسرم گفتی که خانواده داری درسته؟
_بله عمو
÷خب پس فردا با خانوادت بیا خواستگاری اینطوری نمیشه
_چشم عمو
_پس من برم دیگه فردا مزاحمتون میشم
×نه پسرم امشبو بمون خونه ما
_نه ممنون خاله میرم
×لازم نکرده تو دیگه عضوی از خانواده ما هستی
_...
×÷=بمووون
_چشم
(پرش زمانی به شب موقع خواب)
=هیونگگگگ بیا با من بخوابببب
×عه پسرم یکم سنگین رفتار کن (چپ نگاش کرد)
=به من چه هیونگ باید با من بخوابی و تمام
و دست تهیونگو گرفت و بردش پیش خودش
(نکته:تهیونگ با داداش و بابای ا.ت خوابیده بود اونم درست وسطشون)
ته ویو:
شب یوجین طوری بغلم کرده بود که داشتم خفه میشدم از طرفیم بابای ا.ت هر لحظه درحال خرپف بود و کلا تا صب بیدار بودم
(پرش زمانی به فردا صبح)
شرطا هم ۷ لایک
۳.۷k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.