پارت دوم :عذاب
پارت دوم :عذاب
فراموش کردن کلمه جالبی به نظر میرسه ،.این حرفیه که کوک همیشه بهم میگه (فراموشش کن اون دیگه برنمیگرده) ... اون فکر میکنه انگار من دلم نمیخواد که این کار رو بکنم ولی ،ولی نمیتونم خدا ل.ع.ن.ت.م کنه که نمیتونم نمیتونم اون لبخند ها رو، اون صدا رو ،اون چشم هارو فراموش کنم هر چقدرم بخوام نمیتونم ؛نمیتونم صدای تکه تکه شدن قلبم رو تو اون لحظه فراموش کنم ،نمیتونم حرف های اون شب رو که باعث نابودیم شد رو فراموش کنم ،من نمیتونم کیم تهیونگ رو فراموش کنم .»
«۴سال پیش ات پانزده سال و تهیونگ هفده ساله »
(ولی من فقط به چشم یک دوست د.و.س.ت. دارم ات متاسفم
ات:صدای شکستن قلبم رو با گوش های خودم شنیدم ،این همون حرفی بود که باعث نابودیم میشه ،اشکام رو نگه نداشتم و گذاشتم که جاری بشن
ات:گ.م.ش.و. (با بغض و لرزش )
تهیونگ :ات من. ات :حرف نزن بهت گفتم گ.م.ش.و برو همون جایی که میخای بری ولی اصلا برنگرد دیگه نمیخام قیافت رو ببینم (با داد و گریه )و ات سریع با قدم های تند از تهیونگ دور شد و رفت ..)
زمان حال ساعت ۲۰:۵۵ فرودگاه (فرانسه) ویو تهیونگ
بلاخره نوبت رسید بلیط برگشت به کره رو گرفتم یه ساعت دیگه پروازه ؛هواپیما بلند شد داشتم به منظره بیرون ،به اتفاقاتی که قرارع بیفتند فکر میکردم آیا کوک منو وقتی دیگه یه مشت می خوابونه تو صورتم یا ... ات ،ات بعد از اون حرف هاش وقتی منو ببینه چه واکنشی نشون قرارع بده .
ساعت ۵:۱۰ فرودگاه (کره جنوبی )
بعد از فرود هواپیما چند از کار های لازم رو انجام دادم و سوار تاکسی شدم و به سمت خونه خودم رفتم ،یه دوش گرفتم و رو تخت دراز کشیدم
فردا روز بزرگی هستش ،ات فکر میکنه من یه آدم ع.و.ض.ی هستم ولی اینطور نیست من فقط به خاطر این که بعد من بیشتر داغون نشه اونطور کردم به خاطر این که خیلی د.و.س.ت.ش دارم این کارو کردم
پایان پارت دوم
امیدوارم که خوشتون بیاد حمایت و لایک یادتون نره دوستون دارم بای 💛 💙 💗
فراموش کردن کلمه جالبی به نظر میرسه ،.این حرفیه که کوک همیشه بهم میگه (فراموشش کن اون دیگه برنمیگرده) ... اون فکر میکنه انگار من دلم نمیخواد که این کار رو بکنم ولی ،ولی نمیتونم خدا ل.ع.ن.ت.م کنه که نمیتونم نمیتونم اون لبخند ها رو، اون صدا رو ،اون چشم هارو فراموش کنم هر چقدرم بخوام نمیتونم ؛نمیتونم صدای تکه تکه شدن قلبم رو تو اون لحظه فراموش کنم ،نمیتونم حرف های اون شب رو که باعث نابودیم شد رو فراموش کنم ،من نمیتونم کیم تهیونگ رو فراموش کنم .»
«۴سال پیش ات پانزده سال و تهیونگ هفده ساله »
(ولی من فقط به چشم یک دوست د.و.س.ت. دارم ات متاسفم
ات:صدای شکستن قلبم رو با گوش های خودم شنیدم ،این همون حرفی بود که باعث نابودیم میشه ،اشکام رو نگه نداشتم و گذاشتم که جاری بشن
ات:گ.م.ش.و. (با بغض و لرزش )
تهیونگ :ات من. ات :حرف نزن بهت گفتم گ.م.ش.و برو همون جایی که میخای بری ولی اصلا برنگرد دیگه نمیخام قیافت رو ببینم (با داد و گریه )و ات سریع با قدم های تند از تهیونگ دور شد و رفت ..)
زمان حال ساعت ۲۰:۵۵ فرودگاه (فرانسه) ویو تهیونگ
بلاخره نوبت رسید بلیط برگشت به کره رو گرفتم یه ساعت دیگه پروازه ؛هواپیما بلند شد داشتم به منظره بیرون ،به اتفاقاتی که قرارع بیفتند فکر میکردم آیا کوک منو وقتی دیگه یه مشت می خوابونه تو صورتم یا ... ات ،ات بعد از اون حرف هاش وقتی منو ببینه چه واکنشی نشون قرارع بده .
ساعت ۵:۱۰ فرودگاه (کره جنوبی )
بعد از فرود هواپیما چند از کار های لازم رو انجام دادم و سوار تاکسی شدم و به سمت خونه خودم رفتم ،یه دوش گرفتم و رو تخت دراز کشیدم
فردا روز بزرگی هستش ،ات فکر میکنه من یه آدم ع.و.ض.ی هستم ولی اینطور نیست من فقط به خاطر این که بعد من بیشتر داغون نشه اونطور کردم به خاطر این که خیلی د.و.س.ت.ش دارم این کارو کردم
پایان پارت دوم
امیدوارم که خوشتون بیاد حمایت و لایک یادتون نره دوستون دارم بای 💛 💙 💗
۸۹۰
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.