☆ارباب و برده☆
☆ارباب و برده☆
♡پارت سوم♡
فردا صبح:
ویو کوک
امروز باید برم پیش دختره اگه دوباره اونجوری نکنه
رسیدم خونه
آجوما: پسرم چه کاری بود کردی دیشب دختره تمام خونی بود
جیمین: آجوما تقصیر خودش بود میخواست هرزگی نکنه حالا باید ببینم اسمش چیه تحقیق کنم
آجوما: پسرم اسمش آسیه توی کالج آتامان درس میخونه حداقل بزار به درسش ادامه بده
جیمین: آه باشه بهش فکر میکنم
رفتم تو اتاقش دیدم نشسته رو تخت
جیمین: برای چی نشستی رو تخت بلند شو
آسیه: اگه بلند نشم چیکار می کنی
جیمین: ببین خانم کوچولو من از این به بعد اربابتم و تو بردمی حالا بلند شو امشب مهمون دارم
آسیه: چشم
ویو آسیه: من چرا باید اینجا باشم رفتم پایین آجوما تا منو دید اومد سمتم
آجوما: حالت خوبه دخترم بدن درد نداری
تا خواستم جواب بدم خدمتکارا یا بهتره بگم همخوابای اون مرتیکه تیکه پروندن
یکی از اونا: به به باز دوباره خدمتکار یا برده جدید
تو فقط براش یه هرزه ای اینو تو مغزت فرو کن
آسیه: پس الان فکر می کنی تو هم هرزه نیستی چه از خود راضی(نیشخند)
دختره: میکشمت عوضی
تا خواستن برم بزنمش مرتیکه یا جیمین دستمو گرفت بهم یه سیلی زد
جیمین: حق نداری روش دست بلند کنی هرزه برو به کارت برس
آسیه: چشم(با حرص)
جیمین رو به آجوما کرد و گفت:
جیمین: امروز بابامو با اعضا میان میخام همه چی عالی باشه به این هرزه هم بگو خودشو جمع و جور کنه
آجوما: باشه پسرم
آجوما:دخترم حاضری:
آسیه: آره اما تا شب باید چیکار کنیم؟
آجوما: باید کلی غذا درست کنیم خونه رو تمیز کنیم
ویو آسیه:
رفتم بالا لباسرو پوشیدم به خودم تو آینه نگاه کردم چه خوشگل بودم اما اینجا حیف میشدم اوف
رفتم پایین
آجوما: دخترم تو غذا درست کن من خونه تمیز میکنم
آسیه: چشم
شروع کردم به پختن کیمچی (خودتون یه غذا حدس بزنید)آشپزی دوست داشتم اما بیشتر به فکرخوانندگی بودم
پرش زمانی به شب:
به نظرتون چی میشه؟ 😈😈
خماری 😈
خداروشکر کنید جای حساس تموم نکردم 👍
♡پارت سوم♡
فردا صبح:
ویو کوک
امروز باید برم پیش دختره اگه دوباره اونجوری نکنه
رسیدم خونه
آجوما: پسرم چه کاری بود کردی دیشب دختره تمام خونی بود
جیمین: آجوما تقصیر خودش بود میخواست هرزگی نکنه حالا باید ببینم اسمش چیه تحقیق کنم
آجوما: پسرم اسمش آسیه توی کالج آتامان درس میخونه حداقل بزار به درسش ادامه بده
جیمین: آه باشه بهش فکر میکنم
رفتم تو اتاقش دیدم نشسته رو تخت
جیمین: برای چی نشستی رو تخت بلند شو
آسیه: اگه بلند نشم چیکار می کنی
جیمین: ببین خانم کوچولو من از این به بعد اربابتم و تو بردمی حالا بلند شو امشب مهمون دارم
آسیه: چشم
ویو آسیه: من چرا باید اینجا باشم رفتم پایین آجوما تا منو دید اومد سمتم
آجوما: حالت خوبه دخترم بدن درد نداری
تا خواستم جواب بدم خدمتکارا یا بهتره بگم همخوابای اون مرتیکه تیکه پروندن
یکی از اونا: به به باز دوباره خدمتکار یا برده جدید
تو فقط براش یه هرزه ای اینو تو مغزت فرو کن
آسیه: پس الان فکر می کنی تو هم هرزه نیستی چه از خود راضی(نیشخند)
دختره: میکشمت عوضی
تا خواستن برم بزنمش مرتیکه یا جیمین دستمو گرفت بهم یه سیلی زد
جیمین: حق نداری روش دست بلند کنی هرزه برو به کارت برس
آسیه: چشم(با حرص)
جیمین رو به آجوما کرد و گفت:
جیمین: امروز بابامو با اعضا میان میخام همه چی عالی باشه به این هرزه هم بگو خودشو جمع و جور کنه
آجوما: باشه پسرم
آجوما:دخترم حاضری:
آسیه: آره اما تا شب باید چیکار کنیم؟
آجوما: باید کلی غذا درست کنیم خونه رو تمیز کنیم
ویو آسیه:
رفتم بالا لباسرو پوشیدم به خودم تو آینه نگاه کردم چه خوشگل بودم اما اینجا حیف میشدم اوف
رفتم پایین
آجوما: دخترم تو غذا درست کن من خونه تمیز میکنم
آسیه: چشم
شروع کردم به پختن کیمچی (خودتون یه غذا حدس بزنید)آشپزی دوست داشتم اما بیشتر به فکرخوانندگی بودم
پرش زمانی به شب:
به نظرتون چی میشه؟ 😈😈
خماری 😈
خداروشکر کنید جای حساس تموم نکردم 👍
۱.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.