برادر خوانده🧑🏻✨پارت 5🧑🏻✨
برادر خوانده🧑🏻✨پارت 5🧑🏻✨
خ/ل:خوب پس نیاز نیست ما چیزی براتون توضیح بدیم
م/ت: دقیقاً
ویو ا/ت
تقریبا یک ساعت هم بودن با هم حرف زدیم و مادرم از دوران دانشگاه میگفتیم و میخندیدیم بعد از دو ساعت تصمیم گرفتن که برن و رفتن فکر کنم الان تهیونگ از گشنگی کرده با قدم های آروم به سمت اتاقم رفتم دیدم تهیونگ افتاده رو تخت فکر کنم از گشنگیه
+تهیونگ
_برو بیرون
+تهیونگ مگه گشنت نیست ؟
_برو بیرونننن(داد)
+ب..باشه
این چش بود چرا داشت دادبیداد میکرد ؟
رفتم پایین
+مامانی ناهار چیه؟
م/ت:ا/ت داداشت رو صدا زدی ؟
+داداش کیه؟ آهان اون داداش من نیست
م/ت:خیله خوب صدا زدی؟
+رفتم صداش کنم با اعصبانی گفت برو بیرون
م/ت:برو یه بار دیگه صداش کن
+آهههه باشه
برای بار دوم رفتم صداش کنم
+تهیونگ (با صدای ملایم )
+تهیونگک
در اتاق رو بار کردم دیدم یه تیکه شیشه پیدا کرده و داره خودکشی میکنه
+تهیونگ داری چیکار میکنی؟(داد)
_..........
+تهیونگ دیوانگی نکن اونو بزار کنار (داد)
_سر من داد نزن(عربده)
+باشه ب.ببخشید آروم باش اونو بزار کنار
_مگه مهمه به تو چه ؟
+تهیونگ ما الان به عنوان خواهر برادر به نظر میآییم درسته بزارم برادرم خودکش کنه به جز من تو خیلی آدم داری که دوستت دارن تو یه لشگر داری هیچ فکر کردی بعد از رفتن تو اون ها چه حالی میشن؟فکر کردی ؟
+لطفاً اون تیغ رو بزار کنار باشه؟
_لعنت بهت که نمیزاری ما خودم رو بکنم (آروم)
آروم رفتم سمتش
+تهیونگ چرا داشتی همچین کاری میکردی؟
_خسته شده بودم
+از چی؟
_زندگی
+درود میکنم منم بار ها این تصمیم رو گرفتم ولی بعد پشیمون شدم میدونی چرا؟
_چرا؟
+چون به کسانی که تو زندگی دوستم دارن فکر میکنم
_من برای هیچکس مهم نیست حتی پدرم
+یااااااا چطور این حرف رو میزنی ؟با اینکه همین امروز دیدمت خیلی دوست دارم به جز من تو کل دنیا یه عالم آدم دوست دارن دیگه هیچوقت این حرف رو نزن باشه
_باشه
+خب بریم ناهار بخوریم خیلی گشنمه
_بریم
+راستی داشتی با شکم گرسنه خودکشی میکردی مگه دیوونه ای
ما این حرفم یه لبخند که سعی داشت خنده اش رو پنهون کنه تحویلم داد
خ/ل:خوب پس نیاز نیست ما چیزی براتون توضیح بدیم
م/ت: دقیقاً
ویو ا/ت
تقریبا یک ساعت هم بودن با هم حرف زدیم و مادرم از دوران دانشگاه میگفتیم و میخندیدیم بعد از دو ساعت تصمیم گرفتن که برن و رفتن فکر کنم الان تهیونگ از گشنگی کرده با قدم های آروم به سمت اتاقم رفتم دیدم تهیونگ افتاده رو تخت فکر کنم از گشنگیه
+تهیونگ
_برو بیرون
+تهیونگ مگه گشنت نیست ؟
_برو بیرونننن(داد)
+ب..باشه
این چش بود چرا داشت دادبیداد میکرد ؟
رفتم پایین
+مامانی ناهار چیه؟
م/ت:ا/ت داداشت رو صدا زدی ؟
+داداش کیه؟ آهان اون داداش من نیست
م/ت:خیله خوب صدا زدی؟
+رفتم صداش کنم با اعصبانی گفت برو بیرون
م/ت:برو یه بار دیگه صداش کن
+آهههه باشه
برای بار دوم رفتم صداش کنم
+تهیونگ (با صدای ملایم )
+تهیونگک
در اتاق رو بار کردم دیدم یه تیکه شیشه پیدا کرده و داره خودکشی میکنه
+تهیونگ داری چیکار میکنی؟(داد)
_..........
+تهیونگ دیوانگی نکن اونو بزار کنار (داد)
_سر من داد نزن(عربده)
+باشه ب.ببخشید آروم باش اونو بزار کنار
_مگه مهمه به تو چه ؟
+تهیونگ ما الان به عنوان خواهر برادر به نظر میآییم درسته بزارم برادرم خودکش کنه به جز من تو خیلی آدم داری که دوستت دارن تو یه لشگر داری هیچ فکر کردی بعد از رفتن تو اون ها چه حالی میشن؟فکر کردی ؟
+لطفاً اون تیغ رو بزار کنار باشه؟
_لعنت بهت که نمیزاری ما خودم رو بکنم (آروم)
آروم رفتم سمتش
+تهیونگ چرا داشتی همچین کاری میکردی؟
_خسته شده بودم
+از چی؟
_زندگی
+درود میکنم منم بار ها این تصمیم رو گرفتم ولی بعد پشیمون شدم میدونی چرا؟
_چرا؟
+چون به کسانی که تو زندگی دوستم دارن فکر میکنم
_من برای هیچکس مهم نیست حتی پدرم
+یااااااا چطور این حرف رو میزنی ؟با اینکه همین امروز دیدمت خیلی دوست دارم به جز من تو کل دنیا یه عالم آدم دوست دارن دیگه هیچوقت این حرف رو نزن باشه
_باشه
+خب بریم ناهار بخوریم خیلی گشنمه
_بریم
+راستی داشتی با شکم گرسنه خودکشی میکردی مگه دیوونه ای
ما این حرفم یه لبخند که سعی داشت خنده اش رو پنهون کنه تحویلم داد
۱۱.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.