𝓑𝓵𝓸𝓸𝓭-𝓬𝓸𝓵𝓸𝓻𝓮𝓭 𝓼𝓽𝓻𝓲𝓷𝓰...🩸
𝓑𝓵𝓸𝓸𝓭-𝓬𝓸𝓵𝓸𝓻𝓮𝓭 𝓼𝓽𝓻𝓲𝓷𝓰...🩸
سوآه ☆
جونگکوک _
هانا ◇
آقای چو •
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟝
◇ ببینم تو اردو میای؟
☆ اردو؟
◇ هفته قبل آقای چو در موردش صحبت کرد که...
☆ هانا من هفته قبل دو روز غایب بودمااا
◇ راست میگی... قراره فردا بریم ججو (یک جزیره خیلی قشنگ توی کرهست) تا آخر هفته اونجا میمونیم که درست میشه ۳ روز...
هانول: فقط اینکه قراره با هواپیما بریم و هزینه بلیط رفت و برگشت با خودمونه وعده های غذایی هم با مدرسهست
(بعد اینجا ما رو تا پارک جنگلی هم نمیبرن🗿)
☆ که اینطور... فکر میکنم خوش بگذره
◇ بیا بریم رضایت نامت رو از آقای چو بگیریم
هانا همراه سوآه به دفتر مدرسه رفت
• رضایت نامه نداری؟ رضایت نامه ها توی اتاق پروندههاست... خودم میبرمت... هانا تو میتونی بری
دستش رو گرفت ، با لمس بیموقع موذبش میکرد
☆ خودم میتونم بیام...
جونگکوک دست دیگش رو گرفت
_ فکر میکنم کارهای زیادی برای هماهنگی اردو داشته باشین میتونم من سوآه رو همراهی میکنم؟
• تو تازه منتقل شدی میدونی کجاست؟
_ بله بچه ها همه جا رو بهم نشون دادن... باید برای خودم هم رضایت نامه بردارم
• باشه میتونین برین
_ سوآه بیا بریم...
☆ پیداشون کردم... تو هم میخوای؟
_ اوهوم دو تا بردار...
☆ همیشه خیلی یهویی ظاهر میشی
_ ناراحت کنندست؟
☆ نه... انگار میتونم بهت تکیه کنم
حرفی که میخواست رو شنیده بود لبخندی زد و گفت
_ ولی من اونقدرام مورداطمینان نیستم
اینبار خودش دستای جونگکوک رو گرفت و نرسیده به کلاس ول کرد...
بچه ها طبقه پایین در حال خوردن ناهار بودن روی نیمکتش نشست دفتر خاطراتش رو باز کرد و نوشت
☆ دستاش نرمه!
مداد رو بین صفحه گذاشت و برای ناهار طبقه پایین رفت
◇ سوآه بیا اینجا بشین
کنارش نشست و بعد از اینکه ناهارش رو خورد به خونه برگشت مامانش بدون اینکه مخالفتی کنه بهش اجازه داد و رضایت نامه رو به پدرش داد تا امضا کنه
صبح بامزهای بود...
به خودش توی آینه نگاهی انداخت
دامن کرمی
بلوز شیری که گلدوزی شده بود
و در آخر چمدون چرمی که برای تولد ۱۵ سالگی همراه همون دفتر خاطرات هدیه گرفته بود...
پدرش بهش گفت هروقت از آدمای دور و برش خسته شد به سفر بره یا وقتی حس کرد کسی به حرفش اهمیت نمیده و بهش گوش نمیکنه توی این دفتر بنویسه...
هر چی بزرگتر میشد بیشتر متوجه حرفای عمیق پدرش میشد از اتاقش بیرون اومد و پدرش رو بوسید
هوا هنوز اونقدر روشن نشده بود ، کلاهش رو سرش گذاشت و به سمت فرودگاه قدم برداشت...
پارت ۶ گزارش شده کامنتا میذارم
سوآه ☆
جونگکوک _
هانا ◇
آقای چو •
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟝
◇ ببینم تو اردو میای؟
☆ اردو؟
◇ هفته قبل آقای چو در موردش صحبت کرد که...
☆ هانا من هفته قبل دو روز غایب بودمااا
◇ راست میگی... قراره فردا بریم ججو (یک جزیره خیلی قشنگ توی کرهست) تا آخر هفته اونجا میمونیم که درست میشه ۳ روز...
هانول: فقط اینکه قراره با هواپیما بریم و هزینه بلیط رفت و برگشت با خودمونه وعده های غذایی هم با مدرسهست
(بعد اینجا ما رو تا پارک جنگلی هم نمیبرن🗿)
☆ که اینطور... فکر میکنم خوش بگذره
◇ بیا بریم رضایت نامت رو از آقای چو بگیریم
هانا همراه سوآه به دفتر مدرسه رفت
• رضایت نامه نداری؟ رضایت نامه ها توی اتاق پروندههاست... خودم میبرمت... هانا تو میتونی بری
دستش رو گرفت ، با لمس بیموقع موذبش میکرد
☆ خودم میتونم بیام...
جونگکوک دست دیگش رو گرفت
_ فکر میکنم کارهای زیادی برای هماهنگی اردو داشته باشین میتونم من سوآه رو همراهی میکنم؟
• تو تازه منتقل شدی میدونی کجاست؟
_ بله بچه ها همه جا رو بهم نشون دادن... باید برای خودم هم رضایت نامه بردارم
• باشه میتونین برین
_ سوآه بیا بریم...
☆ پیداشون کردم... تو هم میخوای؟
_ اوهوم دو تا بردار...
☆ همیشه خیلی یهویی ظاهر میشی
_ ناراحت کنندست؟
☆ نه... انگار میتونم بهت تکیه کنم
حرفی که میخواست رو شنیده بود لبخندی زد و گفت
_ ولی من اونقدرام مورداطمینان نیستم
اینبار خودش دستای جونگکوک رو گرفت و نرسیده به کلاس ول کرد...
بچه ها طبقه پایین در حال خوردن ناهار بودن روی نیمکتش نشست دفتر خاطراتش رو باز کرد و نوشت
☆ دستاش نرمه!
مداد رو بین صفحه گذاشت و برای ناهار طبقه پایین رفت
◇ سوآه بیا اینجا بشین
کنارش نشست و بعد از اینکه ناهارش رو خورد به خونه برگشت مامانش بدون اینکه مخالفتی کنه بهش اجازه داد و رضایت نامه رو به پدرش داد تا امضا کنه
صبح بامزهای بود...
به خودش توی آینه نگاهی انداخت
دامن کرمی
بلوز شیری که گلدوزی شده بود
و در آخر چمدون چرمی که برای تولد ۱۵ سالگی همراه همون دفتر خاطرات هدیه گرفته بود...
پدرش بهش گفت هروقت از آدمای دور و برش خسته شد به سفر بره یا وقتی حس کرد کسی به حرفش اهمیت نمیده و بهش گوش نمیکنه توی این دفتر بنویسه...
هر چی بزرگتر میشد بیشتر متوجه حرفای عمیق پدرش میشد از اتاقش بیرون اومد و پدرش رو بوسید
هوا هنوز اونقدر روشن نشده بود ، کلاهش رو سرش گذاشت و به سمت فرودگاه قدم برداشت...
پارت ۶ گزارش شده کامنتا میذارم
۱۸.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.