~you are the trouble of my love~
+ چرا باید همراهت بیام درحالی که حتی تو رو نمیشناسم؟
_ الان وقت توضیح ندارم...با من میای یا اینکه با پدرت که به خاطر اخلاقی که داره مجبوری یواشکی به این تپه بیای چون اگه بفهمه باید خودتو کشته بدونی میمونی؟
+ کمی فک کردم و بعد قبول کردم
_ خوبه
+ دستمو گرفت...میتونستم به وضوح خنک بودن دستشو احساس کنم...منو به سمت ماشین لامبورگینی بنفشش برد و سوار ماشین شد و درو به صورت خودکار برام باز کرد
_ رسیدیم
+ نگاهی به اطرافم انداختم...احساس کردم اومدم تو فیلم دیو و دلبر...کم کم اطرافم تار شد و دیگه چیزی ندیدم...
~جونگ کوک ویو~
یهو دیدم سامیا خابش برد... براید بغلش کردم و بردمش تو عمارت و گذاشتمش رو تخت اتاقم و خاستم از اتاق بیام بیرون که نمیدونم چرا محو صورتش شدم...بعد رفتم تو آشپز خونه تا یه چیزی بخورم...
Like
Follow
Kament
_ الان وقت توضیح ندارم...با من میای یا اینکه با پدرت که به خاطر اخلاقی که داره مجبوری یواشکی به این تپه بیای چون اگه بفهمه باید خودتو کشته بدونی میمونی؟
+ کمی فک کردم و بعد قبول کردم
_ خوبه
+ دستمو گرفت...میتونستم به وضوح خنک بودن دستشو احساس کنم...منو به سمت ماشین لامبورگینی بنفشش برد و سوار ماشین شد و درو به صورت خودکار برام باز کرد
_ رسیدیم
+ نگاهی به اطرافم انداختم...احساس کردم اومدم تو فیلم دیو و دلبر...کم کم اطرافم تار شد و دیگه چیزی ندیدم...
~جونگ کوک ویو~
یهو دیدم سامیا خابش برد... براید بغلش کردم و بردمش تو عمارت و گذاشتمش رو تخت اتاقم و خاستم از اتاق بیام بیرون که نمیدونم چرا محو صورتش شدم...بعد رفتم تو آشپز خونه تا یه چیزی بخورم...
Like
Follow
Kament
۱.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.