"حسرت"
"حسرت"
چندپارتی جونگکوک...
«پیج فیک: @love.story »
part2
بعد از اینکه هی جین کنار پسر نشست
و سر صحبت رو باز کرد،خیلی راحت میشد حسرت و غم رو تو چشمهای براق و مشکی جونگکوک که خیس و قرمز شده بودن دید.
همونطور که میشد عشقش به هی جین رو کامل درش حس کرد.
هی جین دستشو روی دست پسر گذاشت
دیگه تحمل نداشت...
نمیتونست بیشتر از این منتظر بمونه و فقط تماشا کنه
باید دست بکار میشد.
به طرف نیمکت دوید و دست هی جین رو کشید و با گذاشتن لبهاش روی لب های دختر
تمام حسرتی که طی سال ها کشیده بود رو روی لب های هی جین خالی کرد
بعد از بوسه نسبتا طولانی از لب هایی که دلش نمیخواست ازش دست بکشه جدا شد و درحالی که نفس نفس میزد گفت
"نمیزارم کسی تو رو از من بگیره...هی جین من...من عاشقتم! بیشتر از هرچیزی که تو دنیا وجود داره...بیشتر از خودم...لطفا منو ببین...منو ببین که دارم تو اتیش عشقت میسوزم...برای یه بار هم که شده منو ببین!"
دیگه توانی برای نگه داشتن مروارید های داخل چشمهاش نداشت
اشکهاش از روی گونه هاش میلغزیدن.
هی جین خودشو بالا کشید و گونه ی خیس جونگکوک رو بوسید.
"به اندازه ی تمام ستاره هایی که تو کهکشان چشمات وجود داره دوست دارم...جونگکوکا!من از حسم به تو مطمئن بودم...ولی از اینکه تو به من حسی داری یا نه...مطمئن نبودم...برای همین از این اقای محترم درخواست کردم بهم کمک کنه"
پسر از روی نیمکت بلند شد و دستای اون دو رو روی هم گذاشت
"من کار خاصی نکردم ولی از اینکه شما رو بهم رسوندم خیلی خوشحالم...خوشبخت بشید"
با یه لبخند گرم و صمیمی صحنه ی عاشقانه ی رو به روش رو ترک کرد
جونگکوک تک خنده ای کرد و بوسه ی نرمی روی پیشانی معشوقش کاشت
"خیلی دوست دارم...قول میدم هرگز ترکت نکنم...ولی یه مشکلی هست"
"چه مشکلی؟"
"چرا دستشو گرفتی؟ فکر نکن یادم رفته ها...برای این کارت یه تنبیه خوب در نظر گرفتم"
هی جین لبخندی زد و دستای جونگکوک رو اهسته فشرد
"حسود..."
پایان...
چندپارتی جونگکوک...
«پیج فیک: @love.story »
part2
بعد از اینکه هی جین کنار پسر نشست
و سر صحبت رو باز کرد،خیلی راحت میشد حسرت و غم رو تو چشمهای براق و مشکی جونگکوک که خیس و قرمز شده بودن دید.
همونطور که میشد عشقش به هی جین رو کامل درش حس کرد.
هی جین دستشو روی دست پسر گذاشت
دیگه تحمل نداشت...
نمیتونست بیشتر از این منتظر بمونه و فقط تماشا کنه
باید دست بکار میشد.
به طرف نیمکت دوید و دست هی جین رو کشید و با گذاشتن لبهاش روی لب های دختر
تمام حسرتی که طی سال ها کشیده بود رو روی لب های هی جین خالی کرد
بعد از بوسه نسبتا طولانی از لب هایی که دلش نمیخواست ازش دست بکشه جدا شد و درحالی که نفس نفس میزد گفت
"نمیزارم کسی تو رو از من بگیره...هی جین من...من عاشقتم! بیشتر از هرچیزی که تو دنیا وجود داره...بیشتر از خودم...لطفا منو ببین...منو ببین که دارم تو اتیش عشقت میسوزم...برای یه بار هم که شده منو ببین!"
دیگه توانی برای نگه داشتن مروارید های داخل چشمهاش نداشت
اشکهاش از روی گونه هاش میلغزیدن.
هی جین خودشو بالا کشید و گونه ی خیس جونگکوک رو بوسید.
"به اندازه ی تمام ستاره هایی که تو کهکشان چشمات وجود داره دوست دارم...جونگکوکا!من از حسم به تو مطمئن بودم...ولی از اینکه تو به من حسی داری یا نه...مطمئن نبودم...برای همین از این اقای محترم درخواست کردم بهم کمک کنه"
پسر از روی نیمکت بلند شد و دستای اون دو رو روی هم گذاشت
"من کار خاصی نکردم ولی از اینکه شما رو بهم رسوندم خیلی خوشحالم...خوشبخت بشید"
با یه لبخند گرم و صمیمی صحنه ی عاشقانه ی رو به روش رو ترک کرد
جونگکوک تک خنده ای کرد و بوسه ی نرمی روی پیشانی معشوقش کاشت
"خیلی دوست دارم...قول میدم هرگز ترکت نکنم...ولی یه مشکلی هست"
"چه مشکلی؟"
"چرا دستشو گرفتی؟ فکر نکن یادم رفته ها...برای این کارت یه تنبیه خوب در نظر گرفتم"
هی جین لبخندی زد و دستای جونگکوک رو اهسته فشرد
"حسود..."
پایان...
۱۵.۰k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.