p9
ویو ا.ت
وقتی جونگکوک از خونه رفت خیلی خسته بودم پس تصمیم گرفتم که برم یه دوش بگیرم که سر حال شم پس رفتن توی حمام و وان رو پر از آب کردم و لباسمو درآوردم و توی وان نشستم . وقتی که آب گرم به بدنم برخورد میکرد حس خوبی میداد و تمام درد هامو از بین میبرد ولی خب به هر حال من هنوز باورم نمیشد که با هم رابطه داشتیم البته خب تقصیر خودم بود ولی من نمیدونستم ژانر فیلم چجوریه پس انتخاب کردم و وقتی فهمیدم ژانر فیلم +۱۸ هست و خب این اتفاق رخ داد . من استرس دارم . چرا؟ . استرس به خاطر رابطه ای که باهم داشتیم ندارم استرسم بخاطر اینه که ... جونگکوک... اصلا از من خوشش میاد؟ .......
با این فکرا تصمیم گرفتم دوش بگیرم و وقتی از وان اومدم بیرون حوله رو دور خودم پیچیدم و لوسیون بدن توت فرنگی م رو زدم و لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و پشتم ولش کردم و رفتم تا ناهار درست کنم ولی خب من باید میدونستم که آیا جونگکوک میاد اینجا یا نه پس تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم پس رفتم گوشیمو ورداشتم و شمارشو گرفتم هنوز بوق نخورده جواب داد
_سلام عزیزم
+سلام . خوبی؟
_خوبم ممنون . تو چطوری زندگیم ؟
+منم خوبم
_دل دردت کمتر شد؟
+آره الان بهترم
_هوف خیالم راحت شد .
+جونگکوک میگم الان کجایی؟
_ کمپانی . تمرین داشتیم
+خب وقتت کی آزاد میشه ؟
_الان استراحتم
+ خب میگم برای ناهار میای ؟
_نه عزیزم . ببخشید من امروز خیلی سرم شلوغه پس من میرم خونه خودم و دیر وقت هم کارم تموم میشه امروز رو نمیتونم پیشت باشم
+ اوه پس ...سرت شلوغه خب ... باشه من دیگه مزاحمت نمیشم به کارت برس
_عزیزم این چه حرفیه تو هیچوقت مزاحم نیستی . خب مراقب خودت باش .
+ خنده . باشه مراقب هستم تو هم مراقب خودت باش
_هستم هستم قلبم . دوستت دارم
+منم دوستت دارم .
_بعدا میبینمت . خدافظ
+منم همینطور. خدافظ عزیزم
و پایان تماس
وقتی جونگکوک از خونه رفت خیلی خسته بودم پس تصمیم گرفتم که برم یه دوش بگیرم که سر حال شم پس رفتن توی حمام و وان رو پر از آب کردم و لباسمو درآوردم و توی وان نشستم . وقتی که آب گرم به بدنم برخورد میکرد حس خوبی میداد و تمام درد هامو از بین میبرد ولی خب به هر حال من هنوز باورم نمیشد که با هم رابطه داشتیم البته خب تقصیر خودم بود ولی من نمیدونستم ژانر فیلم چجوریه پس انتخاب کردم و وقتی فهمیدم ژانر فیلم +۱۸ هست و خب این اتفاق رخ داد . من استرس دارم . چرا؟ . استرس به خاطر رابطه ای که باهم داشتیم ندارم استرسم بخاطر اینه که ... جونگکوک... اصلا از من خوشش میاد؟ .......
با این فکرا تصمیم گرفتم دوش بگیرم و وقتی از وان اومدم بیرون حوله رو دور خودم پیچیدم و لوسیون بدن توت فرنگی م رو زدم و لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و پشتم ولش کردم و رفتم تا ناهار درست کنم ولی خب من باید میدونستم که آیا جونگکوک میاد اینجا یا نه پس تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم پس رفتم گوشیمو ورداشتم و شمارشو گرفتم هنوز بوق نخورده جواب داد
_سلام عزیزم
+سلام . خوبی؟
_خوبم ممنون . تو چطوری زندگیم ؟
+منم خوبم
_دل دردت کمتر شد؟
+آره الان بهترم
_هوف خیالم راحت شد .
+جونگکوک میگم الان کجایی؟
_ کمپانی . تمرین داشتیم
+خب وقتت کی آزاد میشه ؟
_الان استراحتم
+ خب میگم برای ناهار میای ؟
_نه عزیزم . ببخشید من امروز خیلی سرم شلوغه پس من میرم خونه خودم و دیر وقت هم کارم تموم میشه امروز رو نمیتونم پیشت باشم
+ اوه پس ...سرت شلوغه خب ... باشه من دیگه مزاحمت نمیشم به کارت برس
_عزیزم این چه حرفیه تو هیچوقت مزاحم نیستی . خب مراقب خودت باش .
+ خنده . باشه مراقب هستم تو هم مراقب خودت باش
_هستم هستم قلبم . دوستت دارم
+منم دوستت دارم .
_بعدا میبینمت . خدافظ
+منم همینطور. خدافظ عزیزم
و پایان تماس
۳۴۱
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.