(دختری با شاخای مشکی پارت ۹)
آنیا داشت راه میرفت که یهو آریما لیوان آب پرتقالو ریخت روی آنیا
آنیا: واییی حالا چیکار کنم چرا اینجوری میکنی؟
آریما: به من چه دامیان بهم گفت روت آب پرتقال بریزم
آنیا: چرا؟
آریما: آخه بهم گفت بایه دختر خشگل تر از تو آشنا شده و این تنها راهی بود که با تو کات کنه
آنیا: میکشمد دامیان
در همین حال
دنیل: آهای دامیان
دامیان: ها چیکار داری
دنیل: میدونستی آنیا دیشب با یه پسر دست تو دست داشتن میرفتم کافه؟
دامیان: یعنی چی امکان نداره
دنیل: چرا خودم دیدم، از پرسیدم این کیه گفت که این پسره خیلی بهتر از دامیانه
دامیان: چی
آنیا اومد پیش دامیانو ی سیلی بهش زد😁
آنیا: یعنی چی چرا منو به اون دختره ی بیریخت فروختی؟
دامیان: در مورد چی حرف میزنی؟ تو چرا با پسره رفتی کافه؟
آنیا: درمورد چی حرف میزنی؟ دیگه برام مهم نیس تو بهم خیانت کردی
منتظر پارت بعدی باشید!
آنیا: واییی حالا چیکار کنم چرا اینجوری میکنی؟
آریما: به من چه دامیان بهم گفت روت آب پرتقال بریزم
آنیا: چرا؟
آریما: آخه بهم گفت بایه دختر خشگل تر از تو آشنا شده و این تنها راهی بود که با تو کات کنه
آنیا: میکشمد دامیان
در همین حال
دنیل: آهای دامیان
دامیان: ها چیکار داری
دنیل: میدونستی آنیا دیشب با یه پسر دست تو دست داشتن میرفتم کافه؟
دامیان: یعنی چی امکان نداره
دنیل: چرا خودم دیدم، از پرسیدم این کیه گفت که این پسره خیلی بهتر از دامیانه
دامیان: چی
آنیا اومد پیش دامیانو ی سیلی بهش زد😁
آنیا: یعنی چی چرا منو به اون دختره ی بیریخت فروختی؟
دامیان: در مورد چی حرف میزنی؟ تو چرا با پسره رفتی کافه؟
آنیا: درمورد چی حرف میزنی؟ دیگه برام مهم نیس تو بهم خیانت کردی
منتظر پارت بعدی باشید!
۳.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.