وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:13
ویو ات
بعد از 10مین کم کم تکون خورد
و بلند شد رفت بیرون
منم بعد از چند دقیقه زل زدن ب سقف بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین
دیدم نشسته و داره صبحونه میخوره و اجوما با قهوه اومد و قهوه رو گذاشت روبه روش
داشتم نگاهش میکردم که
*دخترم توهم بیا بشین
سرم رو تکون دادم تا از توی فکر بیام بیرون و
رفتم و نشستم و شروع کردم به خودن صبحونه بعد از اینکه سیر شدم پا شدم و رفتم توی اشپز خونه تا اب بخورم
داشتم توی لیوان اب میریختم که دستی دور کمرم حلقه شد
اروم برگشتم سمتش دیدم جونگکوکه
سرش رو اورد نزدیک و برد توی گردنم بو کشید
سرش رو برد پایین تر و بوسه ای ب ترقوم زد و دوباره سرش رو برد توی گردنم که گفتم
-چرا اینکارو با من میکنی
داشتم دیوونه میشدم ی حسی توی وجودم میخاستش قلبم داشت از جاش در میومد
همونجور ک داشت گردنم رو میبوسید سرش رو اورد بالا و گفت
+مگ چیکار میکنم
-داری منو دیوونه میکنی اینکارو با من نکن با من بازی نکن
+من با تو بازی نمیکنم من تورو میخام میفهمی تمام تورو میخام
+میخام مال من باشی و من مال تو باشم
-چرا من؟اینهمه دختر اون بیرون هست کلی دختر قشنگ چرا من
+من که قشنگ تر از ت تا الان ندیدم بعد از اومدن تو دیگه کسی ب چشمم نمیاد
-منو از کِی میشناسی
ازم جدا شد ولی هنوز هم دستاش دورم حلقه بود
+خیلی وقته
-چطوری
+میخای بدونی
-اره
+باشه پس اماده کن تا بریم ی جایی
-کجا
+برو اماده کن سوال نپرس
دیگه چیزی نگفتم دوباره بوسه ای ب لبام زد و ازم جدا شد رومو برگردوندم و رفتم به سمت اتاقم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو ات
بعد از 10مین کم کم تکون خورد
و بلند شد رفت بیرون
منم بعد از چند دقیقه زل زدن ب سقف بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین
دیدم نشسته و داره صبحونه میخوره و اجوما با قهوه اومد و قهوه رو گذاشت روبه روش
داشتم نگاهش میکردم که
*دخترم توهم بیا بشین
سرم رو تکون دادم تا از توی فکر بیام بیرون و
رفتم و نشستم و شروع کردم به خودن صبحونه بعد از اینکه سیر شدم پا شدم و رفتم توی اشپز خونه تا اب بخورم
داشتم توی لیوان اب میریختم که دستی دور کمرم حلقه شد
اروم برگشتم سمتش دیدم جونگکوکه
سرش رو اورد نزدیک و برد توی گردنم بو کشید
سرش رو برد پایین تر و بوسه ای ب ترقوم زد و دوباره سرش رو برد توی گردنم که گفتم
-چرا اینکارو با من میکنی
داشتم دیوونه میشدم ی حسی توی وجودم میخاستش قلبم داشت از جاش در میومد
همونجور ک داشت گردنم رو میبوسید سرش رو اورد بالا و گفت
+مگ چیکار میکنم
-داری منو دیوونه میکنی اینکارو با من نکن با من بازی نکن
+من با تو بازی نمیکنم من تورو میخام میفهمی تمام تورو میخام
+میخام مال من باشی و من مال تو باشم
-چرا من؟اینهمه دختر اون بیرون هست کلی دختر قشنگ چرا من
+من که قشنگ تر از ت تا الان ندیدم بعد از اومدن تو دیگه کسی ب چشمم نمیاد
-منو از کِی میشناسی
ازم جدا شد ولی هنوز هم دستاش دورم حلقه بود
+خیلی وقته
-چطوری
+میخای بدونی
-اره
+باشه پس اماده کن تا بریم ی جایی
-کجا
+برو اماده کن سوال نپرس
دیگه چیزی نگفتم دوباره بوسه ای ب لبام زد و ازم جدا شد رومو برگردوندم و رفتم به سمت اتاقم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۷.۴k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.