مردی پشت نقاب قسمت (اول پارت۳)
ا/ت:آه حساب کتاب هام اشتباه بود فکر کردم بیشتر میتونم بفروشم اما فکر نکنم تا قبل از ظهر که ساعت شلوغیه بتونم همشو بفروشم
تهیونگ:خب پس بزار کمکت کنم
ا/ت:چی؟ نه بابا نمیخواد
تهیونگ:مددکارمون همیشه میگه دوتا کله همیشه بهتر از یه کلس..ام کار دو نفره از یه نفره بهتره
تهیونگ دوتا کیمباب برداشت
تهیونگ:ام لطفا کیمباب بخرید خوشمزه ترین کیمباب دنیارو بخرید کیمباب بخرید
ا/ت از تهیونگ خندش گرفت و اونم همراهی کرد
ا/ت:کیمباب داغ دارم کیمباب
بعد از فروختن کیمباب ها تهیونگ باکس کیمباب هارو گرفت و داشت میبرد
ا/ت:بده خودم میارمش بدش
تهیونگ:نمیدم خودم میارم تو زور نداری که
تهیونگ یهو وایساد
تهیونگ:اع ا/ت یه لحظه اینو نگه میداری
بعد باکس رو داد دست ا/ت و رفت به سمت یه پیرمرد که داشت مقواهای کهنه رو به سختی میبرد و یکی از بند ها مقوا ها رو بست
ا/ت از تهیونگ خندش گرفت و رفت به سمتش(پدر ا/ت با پ.ا نشون میدم )
ویو حیاط تهیونگ اینا: پ.ا داشت باغچه رو آب میداد که ا/ت و تهیونگ با خنده رسیدن پ. ا برگشت
پ.ا:اوه هههه
ا.ت:سلام..همه ی کیمباب هارو فروختم
پ.ا:جدی؟ ههه دستفروشی اصلا کار آسونی نیست کار تو حرف نداشتا
پ.ا با خنده زد به شونه ی ا/ت و خندیدن
ا/ت:تهیونگ هم خیلی کمکم کرد اگر اون نبود همش فروش نمیرفت
تهیونگ خجالت کشید و لبخند زد
ا.پ:دستت درد نکنه..برو برو توو خانم برات کلی غذا آماده کرد برو ببین
تهیونگ:چشم آقای پارک
ا/ت:اها راستی اونو بده من
تهیونگ هم باکس رو داد به ا/ت و رفت سمت خونه که دید ا/ت و پ.ا رفتن یه سمت دیگه ا/ت برگشت دید تهیونگ وایساده لبخندی زد
ا/ت:حسابی صبحونه بخور
تهیونگ:باشه تو هم خوب بخور ا/ت
پ.ا با لبخند دست تکون داد
پ.ا:فعلا
بعدشم رفتن خونه ی سرایداری
ویو خونه: همه دور میز نشسته بود که م.ا هم اومد
م.ا:بفرمایید اینم خوراک دنده
جیمین(برادر ا/ت)
جیمین:اوهوع خودم میدونستم
ا/ت:تو از کجا میدونستی خوراک دندس؟...آه از دست تو صدبار گفتم نکن این چه کاریه ها؟ دفعه ی پیش به تهیونگ گفتی بگو لابستر میخواد چیزی که خودشم دوست نداره
جیمین:این بار خود تهیونگ اینو میخواست من فقط بهش گفتم خیلی وقته خوراک دنده نخوردیم تازه به لطف منم فهمیدیم تهیونگ نمیتونه لابستر بخوره
ا/ت:آه شورشو در آورده...حواست باشه بار آخرت بودهااا دیگه تکرار نشه که کوتاه بیا نیستم
م.ا:این پسره هرچی بخواد مادرش براش تهیه میکنه حالا درسته که بچش معلوله ولی نباید انقدرم زیاده روی کنه
پ.ا:عزیزم!
م.ا:خب چیه؟ مگه بد میگم..من خانمو درک میکنم ولی تا ابد نمیتونه اینجوری بزرگش کنه معمولا پدر مادرها زودتر از بچشون میمیرن باید پسرش رو یجوری باربیاره که بتونه رو پایخودش وایسه
تهیونگ:خب پس بزار کمکت کنم
ا/ت:چی؟ نه بابا نمیخواد
تهیونگ:مددکارمون همیشه میگه دوتا کله همیشه بهتر از یه کلس..ام کار دو نفره از یه نفره بهتره
تهیونگ دوتا کیمباب برداشت
تهیونگ:ام لطفا کیمباب بخرید خوشمزه ترین کیمباب دنیارو بخرید کیمباب بخرید
ا/ت از تهیونگ خندش گرفت و اونم همراهی کرد
ا/ت:کیمباب داغ دارم کیمباب
بعد از فروختن کیمباب ها تهیونگ باکس کیمباب هارو گرفت و داشت میبرد
ا/ت:بده خودم میارمش بدش
تهیونگ:نمیدم خودم میارم تو زور نداری که
تهیونگ یهو وایساد
تهیونگ:اع ا/ت یه لحظه اینو نگه میداری
بعد باکس رو داد دست ا/ت و رفت به سمت یه پیرمرد که داشت مقواهای کهنه رو به سختی میبرد و یکی از بند ها مقوا ها رو بست
ا/ت از تهیونگ خندش گرفت و رفت به سمتش(پدر ا/ت با پ.ا نشون میدم )
ویو حیاط تهیونگ اینا: پ.ا داشت باغچه رو آب میداد که ا/ت و تهیونگ با خنده رسیدن پ. ا برگشت
پ.ا:اوه هههه
ا.ت:سلام..همه ی کیمباب هارو فروختم
پ.ا:جدی؟ ههه دستفروشی اصلا کار آسونی نیست کار تو حرف نداشتا
پ.ا با خنده زد به شونه ی ا/ت و خندیدن
ا/ت:تهیونگ هم خیلی کمکم کرد اگر اون نبود همش فروش نمیرفت
تهیونگ خجالت کشید و لبخند زد
ا.پ:دستت درد نکنه..برو برو توو خانم برات کلی غذا آماده کرد برو ببین
تهیونگ:چشم آقای پارک
ا/ت:اها راستی اونو بده من
تهیونگ هم باکس رو داد به ا/ت و رفت سمت خونه که دید ا/ت و پ.ا رفتن یه سمت دیگه ا/ت برگشت دید تهیونگ وایساده لبخندی زد
ا/ت:حسابی صبحونه بخور
تهیونگ:باشه تو هم خوب بخور ا/ت
پ.ا با لبخند دست تکون داد
پ.ا:فعلا
بعدشم رفتن خونه ی سرایداری
ویو خونه: همه دور میز نشسته بود که م.ا هم اومد
م.ا:بفرمایید اینم خوراک دنده
جیمین(برادر ا/ت)
جیمین:اوهوع خودم میدونستم
ا/ت:تو از کجا میدونستی خوراک دندس؟...آه از دست تو صدبار گفتم نکن این چه کاریه ها؟ دفعه ی پیش به تهیونگ گفتی بگو لابستر میخواد چیزی که خودشم دوست نداره
جیمین:این بار خود تهیونگ اینو میخواست من فقط بهش گفتم خیلی وقته خوراک دنده نخوردیم تازه به لطف منم فهمیدیم تهیونگ نمیتونه لابستر بخوره
ا/ت:آه شورشو در آورده...حواست باشه بار آخرت بودهااا دیگه تکرار نشه که کوتاه بیا نیستم
م.ا:این پسره هرچی بخواد مادرش براش تهیه میکنه حالا درسته که بچش معلوله ولی نباید انقدرم زیاده روی کنه
پ.ا:عزیزم!
م.ا:خب چیه؟ مگه بد میگم..من خانمو درک میکنم ولی تا ابد نمیتونه اینجوری بزرگش کنه معمولا پدر مادرها زودتر از بچشون میمیرن باید پسرش رو یجوری باربیاره که بتونه رو پایخودش وایسه
۱.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.