the castle پارت اول
#the_castle
Part one
درحالی که روی صندلی کافه میشست گفت: کوکیاااا خواهش میکنم یه دو دقیقه از کارت به خاطر بست فرندت بزن چون کار مهمی برات دارمممممم
جونگکوک آخرین سفارششو تحویل داد و کنارش نشست.
جونگکوک: بگو ببینم چی شدههه آقای پارک فا.کینگ جیمین.
جیمین با لبخندی پوزخند مانند گفت: جونگکوک کوچولو ببین میخوام برم به اون عمارت متروکه توی محله.
جونگکوک با چشمای گرد شده بهش خیره شد.
جونگکوک: وات د ف.اک؟!؟ هیونگ خطرناکه
جیمین: به خاطر همین اومدم پیش دونسنگ کیوتم تا باهم بریم.
جونگکوک: هیونگ بیا جدی باشیم....بنده الان شیفتم تموم شد و به شدت خسته ام ....بذار آخر هفته میریم.
جیمین با تعجب داد زد: چینچا؟! تو جدی گفتی؟! الان واقعا باهام میای ؟؟
جونگکوک آهی کشید و گفت: هیونگ کام آن من اگه نیام خودت میری و خودتو توی دردسر میندازی....پس اره مجبورم باهات بیام.
جیمین پرید بغل دونسنگش و محکم بغلش کرد.
جیمین: ممنونم کوک ممنونممممم
جونگکوک: خواهش میکنم هیونگ....
جیمین از جونگکوک جدا شد و جونگکوک پیشبندش رو درآورد و رفت پشت پیشخوان و از همکارهاش خداحافظی کرد و با جیمین به بیرون کافه رفتن.
..............
کوله پشتیش کاملا برای یه گردش خطرناک آماده بود.
و لیستش رو چک کرد برای بودن تمام وسایلش:
« چراغ قوه.✅«اوردم»
طناب.✅«اوردم:
شُکِر « اینو فقط محض احتیاط آوردش چون ممکنه نیاز بشه... بابا کام آننن جیمین کلا سر به حواست و اگه من اینو نیارم جفتمون میمیریم»
گوشی✅« بدون این زندگیم تمومه»
ایرپاد ✅« قبل رسیدن آهنگ گوش کنیم چون حوصلم سر میره»
بطری آب ✅«چهار عدد ذخیره کنم»
کیک✅« ماشالا هم من و هم هیونگ کلا گشنه ایم»
چوب ✅« برای محافظت از خودمون»»
بعد چک کردن لیست بلند بالاش در کیفشو بست و رفت تا لباساشو عوض کنه.
از توی کمدش یه تی شرت لش مشکی با نوشته« I'm ready for die من آماده مرگم» برداشت و به معنی نوشته فکر کرد.
اون هنوز دوست داشت زندگی کنه. اگه اتفاقی براشون توی اون عمارت ترسناک بیوفته حسرت های جونگکوک شامل میشه از :
ندیدن سریال های مورد علاقش...برای بار سوم
نبودن برای آلبوم جدید گروه کیپاپ مورد علاقش
نبودن برای تور جدیدشون همون گروه
نخوندن کتاب هاش
نخوندن فیکشن هاش از آیدلاش
و با ترس مردن«جونگکوک دوست داشت که بدون هیچ احساس دردی بمیره ولی مرگ از ترس واقعا سختهههه»
تی شرتش رو عوض کرد و از توی کمد یه شلوار جین جذب پوشید.
میشه گفت شلوار جین مخصوصا جذب به پسرا نمیاد ولی به جونگکوک که خیلی میومد.
بعد از تعویض لباساش کیف و کلید و گوشیشو برداشت و از خونه زد بیرون و رفت سمت خونه هیونگش.
...............
ادامه دارد.....
Part one
درحالی که روی صندلی کافه میشست گفت: کوکیاااا خواهش میکنم یه دو دقیقه از کارت به خاطر بست فرندت بزن چون کار مهمی برات دارمممممم
جونگکوک آخرین سفارششو تحویل داد و کنارش نشست.
جونگکوک: بگو ببینم چی شدههه آقای پارک فا.کینگ جیمین.
جیمین با لبخندی پوزخند مانند گفت: جونگکوک کوچولو ببین میخوام برم به اون عمارت متروکه توی محله.
جونگکوک با چشمای گرد شده بهش خیره شد.
جونگکوک: وات د ف.اک؟!؟ هیونگ خطرناکه
جیمین: به خاطر همین اومدم پیش دونسنگ کیوتم تا باهم بریم.
جونگکوک: هیونگ بیا جدی باشیم....بنده الان شیفتم تموم شد و به شدت خسته ام ....بذار آخر هفته میریم.
جیمین با تعجب داد زد: چینچا؟! تو جدی گفتی؟! الان واقعا باهام میای ؟؟
جونگکوک آهی کشید و گفت: هیونگ کام آن من اگه نیام خودت میری و خودتو توی دردسر میندازی....پس اره مجبورم باهات بیام.
جیمین پرید بغل دونسنگش و محکم بغلش کرد.
جیمین: ممنونم کوک ممنونممممم
جونگکوک: خواهش میکنم هیونگ....
جیمین از جونگکوک جدا شد و جونگکوک پیشبندش رو درآورد و رفت پشت پیشخوان و از همکارهاش خداحافظی کرد و با جیمین به بیرون کافه رفتن.
..............
کوله پشتیش کاملا برای یه گردش خطرناک آماده بود.
و لیستش رو چک کرد برای بودن تمام وسایلش:
« چراغ قوه.✅«اوردم»
طناب.✅«اوردم:
شُکِر « اینو فقط محض احتیاط آوردش چون ممکنه نیاز بشه... بابا کام آننن جیمین کلا سر به حواست و اگه من اینو نیارم جفتمون میمیریم»
گوشی✅« بدون این زندگیم تمومه»
ایرپاد ✅« قبل رسیدن آهنگ گوش کنیم چون حوصلم سر میره»
بطری آب ✅«چهار عدد ذخیره کنم»
کیک✅« ماشالا هم من و هم هیونگ کلا گشنه ایم»
چوب ✅« برای محافظت از خودمون»»
بعد چک کردن لیست بلند بالاش در کیفشو بست و رفت تا لباساشو عوض کنه.
از توی کمدش یه تی شرت لش مشکی با نوشته« I'm ready for die من آماده مرگم» برداشت و به معنی نوشته فکر کرد.
اون هنوز دوست داشت زندگی کنه. اگه اتفاقی براشون توی اون عمارت ترسناک بیوفته حسرت های جونگکوک شامل میشه از :
ندیدن سریال های مورد علاقش...برای بار سوم
نبودن برای آلبوم جدید گروه کیپاپ مورد علاقش
نبودن برای تور جدیدشون همون گروه
نخوندن کتاب هاش
نخوندن فیکشن هاش از آیدلاش
و با ترس مردن«جونگکوک دوست داشت که بدون هیچ احساس دردی بمیره ولی مرگ از ترس واقعا سختهههه»
تی شرتش رو عوض کرد و از توی کمد یه شلوار جین جذب پوشید.
میشه گفت شلوار جین مخصوصا جذب به پسرا نمیاد ولی به جونگکوک که خیلی میومد.
بعد از تعویض لباساش کیف و کلید و گوشیشو برداشت و از خونه زد بیرون و رفت سمت خونه هیونگش.
...............
ادامه دارد.....
۳.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.