پارت ۳۲
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست رفتم توی گوشیمو چک کردم دیدم کوک پیام داده
کوک: خانم خوشگله صبحت بخیر ببخشید نبودم کاری پیش اومد مجبور شدم برم صبحونتو بخور مراقب خودت باش خودتم سرگرم کن تا من بیام دوست دارم
ات: منم دوست دارم زود بیا مراقب خودتم باشی
ات رفت حموم ۱۵ مین بعد اومد بیرون موهاشو اتو زد یه لباس صورتیه ساده اما کیوت پوشید و رفت پایین
همه پایین بودن یعنی هلنا یجی نینا و هلن
ات: سلامممم به همگییی
هلنا: سلام دخترم صبحت بخیر
یجی: ات جونم سلاممم
هلن:سلام عروس(سرد)
نینای فلان شده هم که هیچی نگفت (باز حداقل ننش سلام داد من نمیفهمم این ادبش کجا رفته بله خب لابد رفته خونه آقا شجاع)
خلاصه که همه نشستن خوردن و رفتن توی اتاقاشون
ویو هلنا
نمیدونم چرا هر اتفاقی که توی زندگی برای من افتاده اتم داره تجربه میکنه حتی منم چیزایی که مادر شوهرم تجربه کرده رو تجربه کردم این اتفاقا چرا انقدر میوفته نکنه این اتفاقا برای عروس کوک و اتم بیوفته زندگیامون دونه به دونش شبیه همه مامان باباهامون شوهرامون همه چی خدایا دارم دیوونه میشم
ویو کوک
امروز صبح دیدم تهسونگ (تهسونگ دست راستشه)زنگ زد و گفت یه نفر درخواست اعلام دشمنی کرده که مقام منو بگیره نه اسمی داره نه فامیلی و اصلا نمیشناسیمش هیچی ازش نمیدونیم تنها چیزی که می دونیم اینه که مافیاس
تهسونگ: قربان میتونم بیام؟
کوک: بیا(سرد)
تهسونگ:قربان تا اینجا که پیشرفتیم فهمیدیم که مافیاس اما بین بقیه وانمود میکنه که پلیسه
کوک: پس که زرنگه؟اما نه به اندازه ی من تهسونگ هرچی سریع تر ببین کیه سریع
تهسونگ: چشم قربان راستی آقای سوجون گفتن که بگم برید پیششون
کوک: باشه تو برو
تهسونگ: چشم با اجازه
کوک رفت پیش سوجون
تق تق(صدای در)
سوجون: بیا تو
کوک: سلام پدر کاری داشتین؟
سوجون: آره پسرم بیا بشین
کوک: بفرمایید
سوجون: خب پسرم هنوز نفهمیدید اون آدم کیه ؟
کوک: نه پدر اما میفهمم
سوجون: خب گفتم بیای اینجا چون خواستم یه چیزی بهت بگم
کوک: میشنوم؟
سوجون: خب خداروشکر حالا که رابطه تو و ات خوب شده بیا براتون یه جشن عروسی بگیریم به هر حال اتم یه زنه دوست داره لباس عروس بپوشه
کوک: بله حق با شماس من مشکلی ندارم
سوجون : باشه پس شب موقع شام راجبش حرف میزنیم میتونی بری
کوک: خب من رفتم فعلا
خب بچه ها اینم از این پارت الانم عکس لباس ات و عکس تهسونگ رو براتون میزارم و اینکه برای اینکه فیک خیلی کش پیدا نکنه من از فردا همیشه اگه خدا به خواد روزی چهارتا پارت اپلود میکنم
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست رفتم توی گوشیمو چک کردم دیدم کوک پیام داده
کوک: خانم خوشگله صبحت بخیر ببخشید نبودم کاری پیش اومد مجبور شدم برم صبحونتو بخور مراقب خودت باش خودتم سرگرم کن تا من بیام دوست دارم
ات: منم دوست دارم زود بیا مراقب خودتم باشی
ات رفت حموم ۱۵ مین بعد اومد بیرون موهاشو اتو زد یه لباس صورتیه ساده اما کیوت پوشید و رفت پایین
همه پایین بودن یعنی هلنا یجی نینا و هلن
ات: سلامممم به همگییی
هلنا: سلام دخترم صبحت بخیر
یجی: ات جونم سلاممم
هلن:سلام عروس(سرد)
نینای فلان شده هم که هیچی نگفت (باز حداقل ننش سلام داد من نمیفهمم این ادبش کجا رفته بله خب لابد رفته خونه آقا شجاع)
خلاصه که همه نشستن خوردن و رفتن توی اتاقاشون
ویو هلنا
نمیدونم چرا هر اتفاقی که توی زندگی برای من افتاده اتم داره تجربه میکنه حتی منم چیزایی که مادر شوهرم تجربه کرده رو تجربه کردم این اتفاقا چرا انقدر میوفته نکنه این اتفاقا برای عروس کوک و اتم بیوفته زندگیامون دونه به دونش شبیه همه مامان باباهامون شوهرامون همه چی خدایا دارم دیوونه میشم
ویو کوک
امروز صبح دیدم تهسونگ (تهسونگ دست راستشه)زنگ زد و گفت یه نفر درخواست اعلام دشمنی کرده که مقام منو بگیره نه اسمی داره نه فامیلی و اصلا نمیشناسیمش هیچی ازش نمیدونیم تنها چیزی که می دونیم اینه که مافیاس
تهسونگ: قربان میتونم بیام؟
کوک: بیا(سرد)
تهسونگ:قربان تا اینجا که پیشرفتیم فهمیدیم که مافیاس اما بین بقیه وانمود میکنه که پلیسه
کوک: پس که زرنگه؟اما نه به اندازه ی من تهسونگ هرچی سریع تر ببین کیه سریع
تهسونگ: چشم قربان راستی آقای سوجون گفتن که بگم برید پیششون
کوک: باشه تو برو
تهسونگ: چشم با اجازه
کوک رفت پیش سوجون
تق تق(صدای در)
سوجون: بیا تو
کوک: سلام پدر کاری داشتین؟
سوجون: آره پسرم بیا بشین
کوک: بفرمایید
سوجون: خب پسرم هنوز نفهمیدید اون آدم کیه ؟
کوک: نه پدر اما میفهمم
سوجون: خب گفتم بیای اینجا چون خواستم یه چیزی بهت بگم
کوک: میشنوم؟
سوجون: خب خداروشکر حالا که رابطه تو و ات خوب شده بیا براتون یه جشن عروسی بگیریم به هر حال اتم یه زنه دوست داره لباس عروس بپوشه
کوک: بله حق با شماس من مشکلی ندارم
سوجون : باشه پس شب موقع شام راجبش حرف میزنیم میتونی بری
کوک: خب من رفتم فعلا
خب بچه ها اینم از این پارت الانم عکس لباس ات و عکس تهسونگ رو براتون میزارم و اینکه برای اینکه فیک خیلی کش پیدا نکنه من از فردا همیشه اگه خدا به خواد روزی چهارتا پارت اپلود میکنم
۱۰.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.