𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟕
ته: قربونت بشم بزار دردت آروم بشه بعد میارمت بیرون
وقتی دیدم خیلی داره میلرزه از سرما پاشدم خودمم رفتم توی وان نشستم پشتش از پشت بغلش کردم تا از گرمای بدن من یه کمی گرم بشه .... سرش رو گذاشت روی سینه ام کمی برگشت به سمتم دستش رو روی گردنم حلقه کرد .... با دستم آروم شکمش رو میمالیدم تا آروم تر بشه ..... با منظم شدن نفساش فهمیدم که خوابش برده ...... آروم از توی وان بلند شدم ات هنوز توی وان بود .... اروم لباساش رو دراوردم چون خیسه خیسه بود لباسای خودم رو سریع عوض کردم .... حولش رو در آوردم و براید استایل بغلش کردم حوله رو پیچیده دورش ..... بردمش توی اتاق گذاشتمش روی تخت یه هودی خودم رو که خیلی براش گشاد بود رو برداشتم و تنش کردم و اروم اشک میریختم چقدر لاغر شده بود دیگه رسما استخون بود دیگه هیچ فرقی با اسکلت نداشت ............
(فردا صبح )
»ا.ت ويو«
صبح که از خواب باشدم درد نداشتم فقط خیلی بی حال بودم و ضعف داشتم .... از تخت پاشدم سرم گیج میرفت با کمک دیوار و نرده پله ها رفتم طبقه پایین که سر صدایی از اشپزخونه می اومد.........
ات: اوووو آقای کیم سر آشپز می شود
ته :صبح بخیر پرنسس کوچولوی رفتم
( جلو و بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم)
ات :اییی خفه ام کردی!!!
ته: ببخشید عشقم بیا بشین صبحانه بخور الان چایی هم برات میارم
ات: چرا قهوه نه؟
ته: نه نمیشه برات خوب نیست
ات :اخه تهیونگ...( حرفم رو قطع کرد)
ته :دیگه نشنوم ....... راستی اون کاغذ روی میز آرایشت رو دیدی؟
ات :نه راستش ندیدم.... چی هست؟
ته :جدول زمان بندی ای که باید بری بیمارستان برای چکاب ......
ات: باشه
ته: صبحونت رو بخور
ات: اهومم
ته: اگر امروز اجازه بدی من برم یه سر شرکت ات: چرا از من اجازه میگیری........
ته :عیبی داره از زنم اجازه بگیرم .... شاید همسرم دلش بخواد من پیشش بمونم...... ات: نه این مدت خیلی به خاطر من اذیت شدی و شرکت نرفتی ..... برو خیالت از من راحت باشه
تهیونگ = از رو صندلی بلند شدم و رفتم جلوی صندلی ات زانو زدم و صورتم رو بردم دقیقا جلوی لبش به چشماش خیره شدم که یعنی اجازه میخواستم با بستن چشمام بهم اجازه داد ببوسمش آروم و ملایم بوسیدمش اقلا دلم می خواستم بوسه رو عمیق کنم چون میدونستم اصلا جون نداره و خیلی
ضعيفه ...... دستم رو حلقه کردم دور کمرش چسبوندمش به خودم که تازه متوجه لباسش شدم و سریع بوسه رو قطع کردم ......
ته :من برم لباسام رو عوض کنم
ات :صبحونه نمی خوری؟
ته :نه برم تا بلایی سرت نیاوردم با اون لباست ات:( از جام باشدم رفتم جلو تهیونگ دستام رو دور گردنش حلقه کردم با کیوت ترین حالت ممکن گفتم )
ات: فکر کنم خودت تنم کردی
ته :شیطونی نکن پرنسس
ات: دلم می خواد
ته:بیشتر از همه زندگیم دوستت دارم
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟕
ته: قربونت بشم بزار دردت آروم بشه بعد میارمت بیرون
وقتی دیدم خیلی داره میلرزه از سرما پاشدم خودمم رفتم توی وان نشستم پشتش از پشت بغلش کردم تا از گرمای بدن من یه کمی گرم بشه .... سرش رو گذاشت روی سینه ام کمی برگشت به سمتم دستش رو روی گردنم حلقه کرد .... با دستم آروم شکمش رو میمالیدم تا آروم تر بشه ..... با منظم شدن نفساش فهمیدم که خوابش برده ...... آروم از توی وان بلند شدم ات هنوز توی وان بود .... اروم لباساش رو دراوردم چون خیسه خیسه بود لباسای خودم رو سریع عوض کردم .... حولش رو در آوردم و براید استایل بغلش کردم حوله رو پیچیده دورش ..... بردمش توی اتاق گذاشتمش روی تخت یه هودی خودم رو که خیلی براش گشاد بود رو برداشتم و تنش کردم و اروم اشک میریختم چقدر لاغر شده بود دیگه رسما استخون بود دیگه هیچ فرقی با اسکلت نداشت ............
(فردا صبح )
»ا.ت ويو«
صبح که از خواب باشدم درد نداشتم فقط خیلی بی حال بودم و ضعف داشتم .... از تخت پاشدم سرم گیج میرفت با کمک دیوار و نرده پله ها رفتم طبقه پایین که سر صدایی از اشپزخونه می اومد.........
ات: اوووو آقای کیم سر آشپز می شود
ته :صبح بخیر پرنسس کوچولوی رفتم
( جلو و بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم)
ات :اییی خفه ام کردی!!!
ته: ببخشید عشقم بیا بشین صبحانه بخور الان چایی هم برات میارم
ات: چرا قهوه نه؟
ته: نه نمیشه برات خوب نیست
ات :اخه تهیونگ...( حرفم رو قطع کرد)
ته :دیگه نشنوم ....... راستی اون کاغذ روی میز آرایشت رو دیدی؟
ات :نه راستش ندیدم.... چی هست؟
ته :جدول زمان بندی ای که باید بری بیمارستان برای چکاب ......
ات: باشه
ته: صبحونت رو بخور
ات: اهومم
ته: اگر امروز اجازه بدی من برم یه سر شرکت ات: چرا از من اجازه میگیری........
ته :عیبی داره از زنم اجازه بگیرم .... شاید همسرم دلش بخواد من پیشش بمونم...... ات: نه این مدت خیلی به خاطر من اذیت شدی و شرکت نرفتی ..... برو خیالت از من راحت باشه
تهیونگ = از رو صندلی بلند شدم و رفتم جلوی صندلی ات زانو زدم و صورتم رو بردم دقیقا جلوی لبش به چشماش خیره شدم که یعنی اجازه میخواستم با بستن چشمام بهم اجازه داد ببوسمش آروم و ملایم بوسیدمش اقلا دلم می خواستم بوسه رو عمیق کنم چون میدونستم اصلا جون نداره و خیلی
ضعيفه ...... دستم رو حلقه کردم دور کمرش چسبوندمش به خودم که تازه متوجه لباسش شدم و سریع بوسه رو قطع کردم ......
ته :من برم لباسام رو عوض کنم
ات :صبحونه نمی خوری؟
ته :نه برم تا بلایی سرت نیاوردم با اون لباست ات:( از جام باشدم رفتم جلو تهیونگ دستام رو دور گردنش حلقه کردم با کیوت ترین حالت ممکن گفتم )
ات: فکر کنم خودت تنم کردی
ته :شیطونی نکن پرنسس
ات: دلم می خواد
ته:بیشتر از همه زندگیم دوستت دارم
۱۷.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.