فیک جیمین p¹(درخواستی)
سلام من کیم ات هستم ۲۳ سالمه متولد دگو هستم و الان توی سئول کار میکنم ، توی شرکت حسابدار حقوقی (از کجام در اومد این شغل؟) هستم و امروز قراره که انتقالم بدن به بخش b ، تا حالا تو اون بخش نبودم امیدوارم مثل همین بخش باشه ...
سلام من پارک جیمینم ، رئیس شرکت حقوقی ، امروز قراره با شهردار ی جلسه برگزار کنیم و راجب ی سری موضوع با هم صحبت کنیم اگه قبول کنه شرکت ما حسابی سود میکنه
ویو ات : حاضر شدم برم شرکت ، امروز یکم گیج شدم چون از اول صبح همه چیز داغون بود ، تا اومدم قهوه بخورم لیوانم شکست ، لباس کارم کثیف بود ، گوشیم شارژ نداشت و بدتر از همه خواب مونده بودم ؛ منشی رئیس همش تکرار میکنن که آقای پارک از دیر اومدن بدشون میاد عجله کن ، ولی خب چه کنم ؟ هوممم
بعد چند مین سریع خودمو به شرکت رسوندم(چه عجب🗿🚬)
ات: سلام خانم لی *لی منشیه*
لی: سلام خانم کیم ، ۲۸ دقیقه دیر کردید !
ات: واقعا متاسفم ولی حسابی ترافیک بود نتونستم میانبر بزنم ...
لی : هومم ، باشه ... بیاین دفتر جدیدتون رو نشونتون بدم *با هم رفتن*
لی : بفرمایید اینجا دفتر شماست ، لطفا سکوت رو رعایت کنید چون امروز جلسه مهمی هست
ات: جلسه مهم ؟ صب کن دفتر من رو به روی دفتر مدیره؟!
لی : بعله ... من فعلا برم شماعم برین سر کارتون ....
ویو ات : رفتم وسایلمو توی دفتر جدیدم بچینم که دیدم شهردار از اتاق رئیس بیرون اومد و رئیس خیلی خوشحال به نظر میرسید همینطوری داشتم فک میکردم که یهو متوجه شدم چند دقیقه اس نگاهم قفل شده روی رئیس پس سریع نگاهم رو ازش گرفتم و به کارم چسبیدم ...
جیمین: *داد* خانم لییییییییییییییییییی
لی : بله جناب ؟
جیمین: همه رو دعوت کن به مهمونی تو بار امشب بارو اجاره کردم
لی : بار؟چرا؟
جیمین: شهردار باهامون قرار داد بست
همه از دفتر هاشون اومدن بیرون و حسابی همهمه شد
کارمندا : اووو ، رئیس شما خیلی باحالین و...!
*پرش زمانی به شب *
ات ویو: نمیدونم چی بپوشم ...وایییییی خدااا
اصن چدن دارم میرم بار ی لباس باز میپوشم ! چی ؟ نه! این ی مهمونی کاریه ! ای بابا چی بپوشم
تو همین فکرا بود که لباسی که تو کمد خواهرش بود رو دید
ات : اونیییی من امشب لباستو قرض میگیرم باشه؟
خ/ات: نهه برنداریاااااا گند میزنی بهش !
ات: برش داشتم ممنون !
*بعد چند مین که همه رسیدن بار*
جیمین: خب میخوام امشب موفقیت شرکتمون رو با هم جشن بگیریم ، لطفا از خودتون پذیرایی کنید
ویو جیمین: داشتم با کارمندا صحبت میکردم که ی دختره یهو توجهمو جلب کرد و ناخودآگاه رفتم سمتش
ات: سلام رئیس حالتون چطوره؟
جیمین: هومم ، عالیم(کاش همیشه عالی باشی فرزندم🫱🏻🫲🏼🌚)شما رو چند بار توی شرکت دیدم ولی اسمتون به خاطرم نیست ...
ات :کیم ات هستم، میتونین راحت باشین و ات صدام کنین
جیمین: هوم، ات ؛ اسم قشنگیه !
ات: ممنون جناب پارک !
جیمین: لازم نیس جناب پارک صدام کنی ! راحت باش بگو جیمین...
&ی دختره میاد که رو جیمین کراشه&
دختر خره : آقای پارک منم میتونم جیمین صداتون کنم؟*الکی کیوت*
جیمین: خیر خانم جانگ ، لطفا رسمی باشید با شما صحبت نکردم (آفرین پسرم خوب ریدی بهش)
ات :*خندهآروم*
جیمین با خنده ات آروم آروم خندید
جیمین: میشه بیای با هم بنوشیم ات؟
ات: البته جیمین!
ات و جیمین نشستن و شروع کردن نوشیدن ولی خیلی ننوشیدن (حوصله مستی ندارممم)
جیمین: هی گرل میتونم باهات راحت باشم یا نه؟*خمارررررر*
ات : البته که میتونی ...*سکشی*
جیمین: هرکی اینجاستو ول کن ، بیا خودمون بریم بیرون ، داره بارون میاد!
ات : بریم ، منم واقعا اینجا خسته شدم
جیمین و ات رفتن بیرون و زیر بارون با هم رقصیدن
(میدونم منتظر اصماتین چون خودمم منتظرم🗿💀)
جیمین: هی ات ! میای بریم خونمون ؟
ات: البته ، بریم ...
جیمین: چی؟ واقعا؟ قبول کردی؟ باورم نمیشه اکثرا ندیدم کسی قبول کنه ....
ات : من با همه فرق دارم
سلام من پارک جیمینم ، رئیس شرکت حقوقی ، امروز قراره با شهردار ی جلسه برگزار کنیم و راجب ی سری موضوع با هم صحبت کنیم اگه قبول کنه شرکت ما حسابی سود میکنه
ویو ات : حاضر شدم برم شرکت ، امروز یکم گیج شدم چون از اول صبح همه چیز داغون بود ، تا اومدم قهوه بخورم لیوانم شکست ، لباس کارم کثیف بود ، گوشیم شارژ نداشت و بدتر از همه خواب مونده بودم ؛ منشی رئیس همش تکرار میکنن که آقای پارک از دیر اومدن بدشون میاد عجله کن ، ولی خب چه کنم ؟ هوممم
بعد چند مین سریع خودمو به شرکت رسوندم(چه عجب🗿🚬)
ات: سلام خانم لی *لی منشیه*
لی: سلام خانم کیم ، ۲۸ دقیقه دیر کردید !
ات: واقعا متاسفم ولی حسابی ترافیک بود نتونستم میانبر بزنم ...
لی : هومم ، باشه ... بیاین دفتر جدیدتون رو نشونتون بدم *با هم رفتن*
لی : بفرمایید اینجا دفتر شماست ، لطفا سکوت رو رعایت کنید چون امروز جلسه مهمی هست
ات: جلسه مهم ؟ صب کن دفتر من رو به روی دفتر مدیره؟!
لی : بعله ... من فعلا برم شماعم برین سر کارتون ....
ویو ات : رفتم وسایلمو توی دفتر جدیدم بچینم که دیدم شهردار از اتاق رئیس بیرون اومد و رئیس خیلی خوشحال به نظر میرسید همینطوری داشتم فک میکردم که یهو متوجه شدم چند دقیقه اس نگاهم قفل شده روی رئیس پس سریع نگاهم رو ازش گرفتم و به کارم چسبیدم ...
جیمین: *داد* خانم لییییییییییییییییییی
لی : بله جناب ؟
جیمین: همه رو دعوت کن به مهمونی تو بار امشب بارو اجاره کردم
لی : بار؟چرا؟
جیمین: شهردار باهامون قرار داد بست
همه از دفتر هاشون اومدن بیرون و حسابی همهمه شد
کارمندا : اووو ، رئیس شما خیلی باحالین و...!
*پرش زمانی به شب *
ات ویو: نمیدونم چی بپوشم ...وایییییی خدااا
اصن چدن دارم میرم بار ی لباس باز میپوشم ! چی ؟ نه! این ی مهمونی کاریه ! ای بابا چی بپوشم
تو همین فکرا بود که لباسی که تو کمد خواهرش بود رو دید
ات : اونیییی من امشب لباستو قرض میگیرم باشه؟
خ/ات: نهه برنداریاااااا گند میزنی بهش !
ات: برش داشتم ممنون !
*بعد چند مین که همه رسیدن بار*
جیمین: خب میخوام امشب موفقیت شرکتمون رو با هم جشن بگیریم ، لطفا از خودتون پذیرایی کنید
ویو جیمین: داشتم با کارمندا صحبت میکردم که ی دختره یهو توجهمو جلب کرد و ناخودآگاه رفتم سمتش
ات: سلام رئیس حالتون چطوره؟
جیمین: هومم ، عالیم(کاش همیشه عالی باشی فرزندم🫱🏻🫲🏼🌚)شما رو چند بار توی شرکت دیدم ولی اسمتون به خاطرم نیست ...
ات :کیم ات هستم، میتونین راحت باشین و ات صدام کنین
جیمین: هوم، ات ؛ اسم قشنگیه !
ات: ممنون جناب پارک !
جیمین: لازم نیس جناب پارک صدام کنی ! راحت باش بگو جیمین...
&ی دختره میاد که رو جیمین کراشه&
دختر خره : آقای پارک منم میتونم جیمین صداتون کنم؟*الکی کیوت*
جیمین: خیر خانم جانگ ، لطفا رسمی باشید با شما صحبت نکردم (آفرین پسرم خوب ریدی بهش)
ات :*خندهآروم*
جیمین با خنده ات آروم آروم خندید
جیمین: میشه بیای با هم بنوشیم ات؟
ات: البته جیمین!
ات و جیمین نشستن و شروع کردن نوشیدن ولی خیلی ننوشیدن (حوصله مستی ندارممم)
جیمین: هی گرل میتونم باهات راحت باشم یا نه؟*خمارررررر*
ات : البته که میتونی ...*سکشی*
جیمین: هرکی اینجاستو ول کن ، بیا خودمون بریم بیرون ، داره بارون میاد!
ات : بریم ، منم واقعا اینجا خسته شدم
جیمین و ات رفتن بیرون و زیر بارون با هم رقصیدن
(میدونم منتظر اصماتین چون خودمم منتظرم🗿💀)
جیمین: هی ات ! میای بریم خونمون ؟
ات: البته ، بریم ...
جیمین: چی؟ واقعا؟ قبول کردی؟ باورم نمیشه اکثرا ندیدم کسی قبول کنه ....
ات : من با همه فرق دارم
۱۶.۴k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.