وقتی ازدواج کردی ولی سرطان ریه...
part¹⁴
ادامه ویو ماسان *:
_ماسان خوبی ؟ ..
اومد دستمو بگیره که رفتم عقب
+اره اره خوبم ..
نگاه نگرانی داشت که خودمو صاف کردم و رفتم داخل نشستم رو صندلی اول چون احساس میکردم که دیگه نمیتونم راه برم ...
تهیونگ : خب .. چخبر چه چیزایی متوجه شدین ..
+فقط فهمیدیم بیشتر برده هاشون به اختیار خودشون اونجا نیستن بلکه زورین.. اونا معامله های بزرگ کوکائین و شیشه و هروئین انجام میدن که ...
سرمو به دستم تکیه دادم و چشمامو بستم بعد ی مکس کوتاه ادامه دادم
+که.. که اکثرا ردی ازشون وجود نداره معمولا بسته های اینارو زیر بار تریلی های انتقال کود میزارن چون گشته نمیشه و ی چیز بی ارزشه...و فعلا همین ..
نفس عمیقی کشیدم و سرفه ای کردم ..
ویو هوسوک *: نمیدونم ماسان چش بود از دیشب کلا بهم ریخته بود و اصلا حالش خوب نبود الان که بدتره رنگش شبیه گچه تخته سیاه شده ..
_عام .. میگم که ما که این ماموریت رو دیر شروع کردیم.. حالا ی وقفه هم بینش باشه چیزی نمیشه
تهیونگ : منظورت چیه ؟؟
کوک : راست میگه حاله ماسان اصلا خوب نیست ..
+نه من خوبم نگران من نباشید .. من باید برم خونه کار دارم ..
داشت میرفت که جیمین زیر گوشم گفت
جیمین : این بره واقعا حالش بده ها ی چیزیش میشه درسته پولادینه ولی خب حتی فولاد هم شاید ی چیزیش بشه.. برو دنبالش..
دویدم به سمت بیرون رفتم و دستشو گرفتم که برگشت سمتم و نگاهم کرد یکم طول کشید تا بتونه جواب بده چشماشو بست و گفت
+نیاز نیست بیای اوکیه (بی جون )
_ماسان باید بریم بیمارستان ..
+نه نمیخو....
یهو بیهوش شد داشت میوفتاد رو زمین گرفتمش و سریع رفتم به سمت ماشین و گذاشتمش تو ماشین .. ینی چش شده.. خدایا..
راه افتادم به سمت بیمارستان و به تهیونگ و جیمین و کوک هم خبر دادم که کجام ..
پرش زمانی : بیمارستان
بردنش داخل و سیتی اسکن از ریه و ازامایش و اینچیزا و بعد دکتر اومد گفت: به الکل و تنباکو حساسیت داره ؟
_نمیدونم چیشده ..؟
دکتر : مثل اینکه حجم زیادی از بوی این دوتا وارد ریش شده و بدنش دیگه نتونسته مبارزه کنه البته بگم خیلی قوی بوده که هنوز زندست ممکن بود این حجم زیا. به کشتن بدتش.. درکل نگران نباشید.. حالش بهتر میشه..
ادامه ویو ماسان *:
_ماسان خوبی ؟ ..
اومد دستمو بگیره که رفتم عقب
+اره اره خوبم ..
نگاه نگرانی داشت که خودمو صاف کردم و رفتم داخل نشستم رو صندلی اول چون احساس میکردم که دیگه نمیتونم راه برم ...
تهیونگ : خب .. چخبر چه چیزایی متوجه شدین ..
+فقط فهمیدیم بیشتر برده هاشون به اختیار خودشون اونجا نیستن بلکه زورین.. اونا معامله های بزرگ کوکائین و شیشه و هروئین انجام میدن که ...
سرمو به دستم تکیه دادم و چشمامو بستم بعد ی مکس کوتاه ادامه دادم
+که.. که اکثرا ردی ازشون وجود نداره معمولا بسته های اینارو زیر بار تریلی های انتقال کود میزارن چون گشته نمیشه و ی چیز بی ارزشه...و فعلا همین ..
نفس عمیقی کشیدم و سرفه ای کردم ..
ویو هوسوک *: نمیدونم ماسان چش بود از دیشب کلا بهم ریخته بود و اصلا حالش خوب نبود الان که بدتره رنگش شبیه گچه تخته سیاه شده ..
_عام .. میگم که ما که این ماموریت رو دیر شروع کردیم.. حالا ی وقفه هم بینش باشه چیزی نمیشه
تهیونگ : منظورت چیه ؟؟
کوک : راست میگه حاله ماسان اصلا خوب نیست ..
+نه من خوبم نگران من نباشید .. من باید برم خونه کار دارم ..
داشت میرفت که جیمین زیر گوشم گفت
جیمین : این بره واقعا حالش بده ها ی چیزیش میشه درسته پولادینه ولی خب حتی فولاد هم شاید ی چیزیش بشه.. برو دنبالش..
دویدم به سمت بیرون رفتم و دستشو گرفتم که برگشت سمتم و نگاهم کرد یکم طول کشید تا بتونه جواب بده چشماشو بست و گفت
+نیاز نیست بیای اوکیه (بی جون )
_ماسان باید بریم بیمارستان ..
+نه نمیخو....
یهو بیهوش شد داشت میوفتاد رو زمین گرفتمش و سریع رفتم به سمت ماشین و گذاشتمش تو ماشین .. ینی چش شده.. خدایا..
راه افتادم به سمت بیمارستان و به تهیونگ و جیمین و کوک هم خبر دادم که کجام ..
پرش زمانی : بیمارستان
بردنش داخل و سیتی اسکن از ریه و ازامایش و اینچیزا و بعد دکتر اومد گفت: به الکل و تنباکو حساسیت داره ؟
_نمیدونم چیشده ..؟
دکتر : مثل اینکه حجم زیادی از بوی این دوتا وارد ریش شده و بدنش دیگه نتونسته مبارزه کنه البته بگم خیلی قوی بوده که هنوز زندست ممکن بود این حجم زیا. به کشتن بدتش.. درکل نگران نباشید.. حالش بهتر میشه..
۱.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.