فصل دوم پارت 73 ازدواج اجباری
فصل دوم پارت 73 ازدواج اجباری
★ویو ا/ت★
< از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل جونگکوکم یه لحظه محوش شدم ولی به خودم امدم اون خیلی خوبه دلم نمیخواست از بغلش بیرون بیام ولی خوب دیگه بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم بعد رفتم نیونجین رو بلند کردم بعد راننده بردش مدرسه دوباره رفتم خوابیدم >
★ویو شوگا★
ساعت 9 بود رفتم نمایشگاه دیدم ا/ت نیست زنگ زدم بهش
″مکالمهی ا/توشوگا″
- الو .خابالو.
× خوابیدی؟
- مگه خنگی نمیفهمی خوابم .خابالو.
× اوکی
﴿ یهو جونگکوک بیدار میشه و میگه قطع کن ﴾
× اون جونگکوک بود؟ .عصبی.
- اره چطور
× اون حرومزاده پیش تو چیکار داره .عصبی.
- به تو چه خیلی پرویی
× دارم برات
( قطع کرد )
♪ادمینتون♪ جونگکوک و ا/ت بیدار شدن ساعت ۱۲ بود نیونجین هم از مدرسه امد جونگکوک غذا درست کرد ا/ت و نیونجین خوردن و نیونجین رفت داخل اتاقش تا بخواب
و جونگکوک و ا/ت شروع کردن به صحبت کردن
- از دیشب چیزی یادت نمیاد
¢ نه مگه چیزی گفتم؟؟؟؟
- نه
¢ اها
- اره
¢ میریم خونه کار نداری
- نه
﴿ ا/ت لب جونگکوک و بوسید و خداحافظی کرد و جونگکوک خشکش زده بود و جونگکوک دوباره بوسش کرد و رفت ﴾
★ویو ا/ت★
اماده شدم رفتم نمایشگاه دیدم ماشین شوگا رفتم داخل دیدم شوگا داخل دفترم عصبی نشسته
- سلام اقای مین خوبین؟
× از این عالی تر هم میشم .عصبی.
- خوب بفرمایید کدوم ماشین رو میخوایین؟
× خودتو به خریت نزن .عصبی.
- چته
× اون جونگکوک پیش تو چیکار میکرد .عصبی.
- به تو چه مگه فضول زندگی منی .داد.
× چند بار بهت گفتم من هنوز دوستت دارم نمیخوام اون جونگکوک دورت باشه .عصبیوداد.
- شوگا مگه نباید این حس دوطرفه باشه؟ .کمیداد.
× من میدونم هنوز دوستم داری ولی نمیتونی برگردی .داد.
- انقدر داد نزن
× چرا میخوای منو اذیت کنی برگرد پیشم
- نمیتونم
× مطمئنی؟
- اره
× باشه من میریم
- برو
★ویو ا/ت★
< الان ساعت 9 شب از ساعت 1 داخل نمایشگاهم کل کارا رو انجام دادم و سیگار میکشیدم تو راه خونه بودم گفتم از داخل کوچه ها برم که یهو دوتا ماشین از پشت و جلو امدن
دوتا مرد هیکلی پیاده شدن منو بیهوش کردن >
★ویو ا/ت★
< از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل جونگکوکم یه لحظه محوش شدم ولی به خودم امدم اون خیلی خوبه دلم نمیخواست از بغلش بیرون بیام ولی خوب دیگه بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم بعد رفتم نیونجین رو بلند کردم بعد راننده بردش مدرسه دوباره رفتم خوابیدم >
★ویو شوگا★
ساعت 9 بود رفتم نمایشگاه دیدم ا/ت نیست زنگ زدم بهش
″مکالمهی ا/توشوگا″
- الو .خابالو.
× خوابیدی؟
- مگه خنگی نمیفهمی خوابم .خابالو.
× اوکی
﴿ یهو جونگکوک بیدار میشه و میگه قطع کن ﴾
× اون جونگکوک بود؟ .عصبی.
- اره چطور
× اون حرومزاده پیش تو چیکار داره .عصبی.
- به تو چه خیلی پرویی
× دارم برات
( قطع کرد )
♪ادمینتون♪ جونگکوک و ا/ت بیدار شدن ساعت ۱۲ بود نیونجین هم از مدرسه امد جونگکوک غذا درست کرد ا/ت و نیونجین خوردن و نیونجین رفت داخل اتاقش تا بخواب
و جونگکوک و ا/ت شروع کردن به صحبت کردن
- از دیشب چیزی یادت نمیاد
¢ نه مگه چیزی گفتم؟؟؟؟
- نه
¢ اها
- اره
¢ میریم خونه کار نداری
- نه
﴿ ا/ت لب جونگکوک و بوسید و خداحافظی کرد و جونگکوک خشکش زده بود و جونگکوک دوباره بوسش کرد و رفت ﴾
★ویو ا/ت★
اماده شدم رفتم نمایشگاه دیدم ماشین شوگا رفتم داخل دیدم شوگا داخل دفترم عصبی نشسته
- سلام اقای مین خوبین؟
× از این عالی تر هم میشم .عصبی.
- خوب بفرمایید کدوم ماشین رو میخوایین؟
× خودتو به خریت نزن .عصبی.
- چته
× اون جونگکوک پیش تو چیکار میکرد .عصبی.
- به تو چه مگه فضول زندگی منی .داد.
× چند بار بهت گفتم من هنوز دوستت دارم نمیخوام اون جونگکوک دورت باشه .عصبیوداد.
- شوگا مگه نباید این حس دوطرفه باشه؟ .کمیداد.
× من میدونم هنوز دوستم داری ولی نمیتونی برگردی .داد.
- انقدر داد نزن
× چرا میخوای منو اذیت کنی برگرد پیشم
- نمیتونم
× مطمئنی؟
- اره
× باشه من میریم
- برو
★ویو ا/ت★
< الان ساعت 9 شب از ساعت 1 داخل نمایشگاهم کل کارا رو انجام دادم و سیگار میکشیدم تو راه خونه بودم گفتم از داخل کوچه ها برم که یهو دوتا ماشین از پشت و جلو امدن
دوتا مرد هیکلی پیاده شدن منو بیهوش کردن >
۱۲.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.