عشق ناپایدار 💔 ■Part 11■
(نامجون)
باورم نمیشه اون نایون من بود دختر من چقدر بزرگ شده
آرا: نامجون پسرتو بگیر کمرم درد گرفت
جونگی رو از آرا گرفتم و با راهمون ادامه دادیم ولی من هنوز فکرم پیش دایون و دخترم بود ، دایون هنوز هم مثل قبل خوش اندام و خوشگله و نایون هم که خیلی بزرگ شده و من لیاقت این دورو نداشتم و قدرشون رو ندونستم
(دایون)
چند ساعتی چرخیدیم و بالاخره نایون خیالش از اینکه همه جارو دیده راحت شد و رفتیم کتاب ها و یسری وسایل دیگرو حساب کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
نایون: مامانی دستت خیلی خیلی دردنکنه
دایون: خواهش میکنم عزیزم حالا ناهار چی بخوریم؟
نایون: به نظرم نودل بهترین گزینه است
نایون: موافقم پس بریم فروشگاه بعدشم خونه
نایون: اکی
رفتیم فروشگاه خرید کردیم و رفتیم خونه ، وقتی رسیدیم اول لباسامون رو عوض کردیم و بعدش آب رو گذاشتم تا جوش بیاد ظرف نودل های کاسه ای رو آماده کردم و رفتم چند تیکه نون ذرت رو توی ماکروفر گذاشتم تا گرم بشه
نایون: جوش اومد آب مامانی
دایون: اکی
آبجوش رو ریختم تو ظرف و درش رو گذاشتم تا آماده بشه بعدش رفتم سراغ نونا و برشون داشتم و گذاشتم توی پیش دستی و سالاد رو هم از توی یخچال به همراه نوشیدنی در آوردم و گذاشتم سر میز و مشغول خوردن شدیم ، بعد از نیم ساعت غذامون تموم شد و باهم ظرفارو جمع کردیم و رفتیم تو پذیرایی و فیلم سینمایی دیدیم که بعدش نایون خوابید و منم رفتم پی کارای کمپانی ، شاید بگین کمپانی از کجا اومد مگه معلم نیستی باید بهتون بگم که پدر من چند سال پیش از بزرگترین سهام دارای کمپانی VIO بوده و تو سال های آخر عمرش متاسفانه ضرر خیلی بدی کرد و اوضاع مالی ما خراب شد ولی پنج سال پیش باهام تماس گرفتن و گفتن من رئیس این کمپانی شدم و سهام پدرم ارزش خیلی زیادی پیدا کرده ، به همین علت معلمی رو کنار گذاشتم و به کارای کمپانی رسیدم به همین دلیل وضعیت مالی من خیلی خوب شده و توی یکی از گرون ترین خونه های سئول متعلق به منه ، لپ تاپم رو روشن کردم تا به کارام برسم ولی نمیتونستم تمرکز کنم همش ذهنم درگیر نامجون بود من هنوز عاشقش بودم و نمیتونستم از ذهنم بیرونش کنم ولی اون دیگه مال من نیست و الان خودش زن و بچه داره هوففف اون آرا لعنتی زندگی منو ازم گرفت لعنتی امیدوارم جواب تمام این کاراشو بگیره اون هرزه ، بلند شدم رفتم یه لیوان آب با قرص خواب آور خوردم و کنار نایون دراز کشیدم تا بلکه با خواب اون موضوع رو فراموش کنم
کپی ممنوع ❌
باورم نمیشه اون نایون من بود دختر من چقدر بزرگ شده
آرا: نامجون پسرتو بگیر کمرم درد گرفت
جونگی رو از آرا گرفتم و با راهمون ادامه دادیم ولی من هنوز فکرم پیش دایون و دخترم بود ، دایون هنوز هم مثل قبل خوش اندام و خوشگله و نایون هم که خیلی بزرگ شده و من لیاقت این دورو نداشتم و قدرشون رو ندونستم
(دایون)
چند ساعتی چرخیدیم و بالاخره نایون خیالش از اینکه همه جارو دیده راحت شد و رفتیم کتاب ها و یسری وسایل دیگرو حساب کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
نایون: مامانی دستت خیلی خیلی دردنکنه
دایون: خواهش میکنم عزیزم حالا ناهار چی بخوریم؟
نایون: به نظرم نودل بهترین گزینه است
نایون: موافقم پس بریم فروشگاه بعدشم خونه
نایون: اکی
رفتیم فروشگاه خرید کردیم و رفتیم خونه ، وقتی رسیدیم اول لباسامون رو عوض کردیم و بعدش آب رو گذاشتم تا جوش بیاد ظرف نودل های کاسه ای رو آماده کردم و رفتم چند تیکه نون ذرت رو توی ماکروفر گذاشتم تا گرم بشه
نایون: جوش اومد آب مامانی
دایون: اکی
آبجوش رو ریختم تو ظرف و درش رو گذاشتم تا آماده بشه بعدش رفتم سراغ نونا و برشون داشتم و گذاشتم توی پیش دستی و سالاد رو هم از توی یخچال به همراه نوشیدنی در آوردم و گذاشتم سر میز و مشغول خوردن شدیم ، بعد از نیم ساعت غذامون تموم شد و باهم ظرفارو جمع کردیم و رفتیم تو پذیرایی و فیلم سینمایی دیدیم که بعدش نایون خوابید و منم رفتم پی کارای کمپانی ، شاید بگین کمپانی از کجا اومد مگه معلم نیستی باید بهتون بگم که پدر من چند سال پیش از بزرگترین سهام دارای کمپانی VIO بوده و تو سال های آخر عمرش متاسفانه ضرر خیلی بدی کرد و اوضاع مالی ما خراب شد ولی پنج سال پیش باهام تماس گرفتن و گفتن من رئیس این کمپانی شدم و سهام پدرم ارزش خیلی زیادی پیدا کرده ، به همین علت معلمی رو کنار گذاشتم و به کارای کمپانی رسیدم به همین دلیل وضعیت مالی من خیلی خوب شده و توی یکی از گرون ترین خونه های سئول متعلق به منه ، لپ تاپم رو روشن کردم تا به کارام برسم ولی نمیتونستم تمرکز کنم همش ذهنم درگیر نامجون بود من هنوز عاشقش بودم و نمیتونستم از ذهنم بیرونش کنم ولی اون دیگه مال من نیست و الان خودش زن و بچه داره هوففف اون آرا لعنتی زندگی منو ازم گرفت لعنتی امیدوارم جواب تمام این کاراشو بگیره اون هرزه ، بلند شدم رفتم یه لیوان آب با قرص خواب آور خوردم و کنار نایون دراز کشیدم تا بلکه با خواب اون موضوع رو فراموش کنم
کپی ممنوع ❌
۷۰.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.