روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:49
(ویو فلیکس)
به خودم اومدمو با سرعت به سمت صدا دویدم
صدای گریه هاش به گوشم میرسید و باعث تیکه تیکه شدن قلبم میشد کلی کاری از دستم بر نمیومد
بعد از چند دقیقه که صدایش آروم قطع شد سرعتمو بیشتر کردم
با رسیدن به پرتگاه و ا.تی که لبه ی پرتگاه بود و سرشو پایین انداخته بود نفس آسوده ای کشیدم
خاستم ا.تو صدا بزنم که با صدای پاره شدن تناب با شتاب به سمت ا.ت دویدم
ا.ت سرشو بالا آوردو به تناب نگاه کرد که هنوز لحظه تناب کاملا پاره شد
با دیدن این صحنه قلبم داشت از سینم در میومد
عشقم داشت جلوی چشمام از پرتگاه پرت میشد
با تمام سرعت به سمت ا.ت دویدم و درست لحظه ای که ا.ت داشت پرت میشد دستاشو گرفتمو به سمت خودم کشیدمش
افتادم روی زمین و اونم افتاد روم
درحالی که به نفس نفس افتاده بودم دستامو دورش حلقه کردم و سفت بغلش کردم که با چشمای اشکی سرشو بالا آوردو بهم نگاه کرد
با دیدن صورت غرق در اشکش بوسه ای پیشونیش زدمو بیشتر به خودم فشردمش و چشمامو بستم
(ویو ا.ت)
درحالی که به هق هق افتاده بودم خودمو توب بغلش گم کردمو آروم شدم
لحظه ای که ناامید شده بودم اومده بودو نجاتم داده بود
این پسر فرشته بود
زیر لب با صدایی که از بغض میلرزید گفتم
ا.ت: ممن...ون
منو بیشتر به خودش چسبوندو و شروع به نوازش موهام کرد
چشمامو بستم که با حس اینکه یه نیرویی داره منو به سمت خودش میکشه سریع چشمامو باز کردم
دیگه توی بغل فلیکس نبودم
رفته بودم به اولین دیدارمون توی اتاق رئیس همه چیز مثل یه فیلم داشت بهم نشون داده میشد ولی ..... ولی......
تصویر داشت تار میشد
داشت از بین میرفت
انگار که داشت از حافظم پاک میشد
سرم تیر عجیبی میکشید
همه یه خاطراتم با فلیکس از جلوی چشمام رد میشد و بعد چیزی ازشون یادم نمیومد
من .....دا...شتم ....فلی...کسو .....فرا...موش.....میکردم
P:49
(ویو فلیکس)
به خودم اومدمو با سرعت به سمت صدا دویدم
صدای گریه هاش به گوشم میرسید و باعث تیکه تیکه شدن قلبم میشد کلی کاری از دستم بر نمیومد
بعد از چند دقیقه که صدایش آروم قطع شد سرعتمو بیشتر کردم
با رسیدن به پرتگاه و ا.تی که لبه ی پرتگاه بود و سرشو پایین انداخته بود نفس آسوده ای کشیدم
خاستم ا.تو صدا بزنم که با صدای پاره شدن تناب با شتاب به سمت ا.ت دویدم
ا.ت سرشو بالا آوردو به تناب نگاه کرد که هنوز لحظه تناب کاملا پاره شد
با دیدن این صحنه قلبم داشت از سینم در میومد
عشقم داشت جلوی چشمام از پرتگاه پرت میشد
با تمام سرعت به سمت ا.ت دویدم و درست لحظه ای که ا.ت داشت پرت میشد دستاشو گرفتمو به سمت خودم کشیدمش
افتادم روی زمین و اونم افتاد روم
درحالی که به نفس نفس افتاده بودم دستامو دورش حلقه کردم و سفت بغلش کردم که با چشمای اشکی سرشو بالا آوردو بهم نگاه کرد
با دیدن صورت غرق در اشکش بوسه ای پیشونیش زدمو بیشتر به خودم فشردمش و چشمامو بستم
(ویو ا.ت)
درحالی که به هق هق افتاده بودم خودمو توب بغلش گم کردمو آروم شدم
لحظه ای که ناامید شده بودم اومده بودو نجاتم داده بود
این پسر فرشته بود
زیر لب با صدایی که از بغض میلرزید گفتم
ا.ت: ممن...ون
منو بیشتر به خودش چسبوندو و شروع به نوازش موهام کرد
چشمامو بستم که با حس اینکه یه نیرویی داره منو به سمت خودش میکشه سریع چشمامو باز کردم
دیگه توی بغل فلیکس نبودم
رفته بودم به اولین دیدارمون توی اتاق رئیس همه چیز مثل یه فیلم داشت بهم نشون داده میشد ولی ..... ولی......
تصویر داشت تار میشد
داشت از بین میرفت
انگار که داشت از حافظم پاک میشد
سرم تیر عجیبی میکشید
همه یه خاطراتم با فلیکس از جلوی چشمام رد میشد و بعد چیزی ازشون یادم نمیومد
من .....دا...شتم ....فلی...کسو .....فرا...موش.....میکردم
۱۰.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.