فیک تهیونگ ( عشق بی انتها)P12
هیناه
از شانس بدم آسانسور خراب شده بود و تعمیر کارا داشتن درستش میکردن حالا باید از پله ها برم بالا نانسی هم با نگهبانی کار داشت واسه همین همونجا تو طبقه همکف موند و من باید تنها این همه پله رو با این وسایلا میرفتم طبقه ششم
پله ها رو تند تند با اینکه کفش پاشنه بلند پوشیده بودم بالا میرفتم و نگاه متعجب چندتا شخصی که اونا هم مثل من درحال بالا پایین رفتنه پله ها بودن رو به همراه داشت ، بالاخره رسیدم به طبقه ششم پاهام بی حس بودن لعنتی آخه این همه پله.
منشی سریع خودشو رسوند بهم و وسایلا رو ازم گرفت دستمو گذاشتم روی کمرمو خمیده راه افتادم سمت کاناپه همین که میخواستم بشینم صداش پیچید تو فضا
_چه زود پیری اومده سراغت
چپ چپ نگاش کردم همه به احترامش بلند شدن سری برای همشون تکون داد و دستاش رو برد تو جیبش
صاف وایستادمو زل زدم تو چشماش
_نخیر جناب
با دستش بهم اشاره کرد و گفت : معلومه
دوباره خواستم دهنمو باز کنم که برگهای رو از منشی گرفت و گفت : کارتونو شروع کنید
راهشو کشید و رفت
_مرتیکه مغرور
اون منشی نچسبش که گوشاش خیلیم تیز بود با لبخندی گفت : با رییس بودین
منم متقابلاً لبخندی زدم و گفتم : نباید جواب پس بدم ولی آره دقیقاً با رییست بودم
رفتم سمت اتاقی که دفتره جدیدم بود درش رو باز کردم..یکم نسبت به قبلیه کوچیک بود ولی خوب بود مشکلی نداشت که بخوام ایراد بگیرم
امروز از صبح یتسه بهم زنگ نزده بود گوشی رو از توی کیفم درآوردمو بهش زنگ زدم
یتسه
_ولی فکر نکنم داداشم با خواهرت کنار بیاد
سرمو تکون دادمو گفتم : آره دیشبم کلی پشت داداشت حرف میگفت قیافش مثل گوجه قرمز شده بود
خنده بلندی کرد که باعث خنده منم شد چنگالش رو سمتم گرفتو بلوبری گذاشت تو دهنم ، بلافاصله صدای زنگ گوشیم بلند شد وقتی نگاش کردم با هول گفتم : آبجیمه
_خب جواب بده
_اگه بگه کجایی چی بگم امروز دانشگاهو پیچوندم
_خب بگو با منی
_دیوونه شدی میکشتم
خندید و گفت : خیلی خب بابا آروم باش جواب بده الان قطع میشه
سریع جواب دادم
_آبجی سلام
_سلام یتسه چطوری
_خ..خوبم ممنون تو چطوری
_منم خوبم کجایی
_من..چیزه بیرونم
_بیرون ؟ الان تو این ساعت ؟!
_اره با بچه ها اومدیم کافی شاپ
_اها باشه مراقب باش کلاسای دانشگاه هم یادت نره فعلا
_نه نمیره نگران نباش فعلا
قطع کردم و نفس عمیقی کشیدم و به قیافه خندون جونگ کوک چشم دوختم
_دختر رنگت پریده انگار روی سرت اسلحه گذاشتن
از شانس بدم آسانسور خراب شده بود و تعمیر کارا داشتن درستش میکردن حالا باید از پله ها برم بالا نانسی هم با نگهبانی کار داشت واسه همین همونجا تو طبقه همکف موند و من باید تنها این همه پله رو با این وسایلا میرفتم طبقه ششم
پله ها رو تند تند با اینکه کفش پاشنه بلند پوشیده بودم بالا میرفتم و نگاه متعجب چندتا شخصی که اونا هم مثل من درحال بالا پایین رفتنه پله ها بودن رو به همراه داشت ، بالاخره رسیدم به طبقه ششم پاهام بی حس بودن لعنتی آخه این همه پله.
منشی سریع خودشو رسوند بهم و وسایلا رو ازم گرفت دستمو گذاشتم روی کمرمو خمیده راه افتادم سمت کاناپه همین که میخواستم بشینم صداش پیچید تو فضا
_چه زود پیری اومده سراغت
چپ چپ نگاش کردم همه به احترامش بلند شدن سری برای همشون تکون داد و دستاش رو برد تو جیبش
صاف وایستادمو زل زدم تو چشماش
_نخیر جناب
با دستش بهم اشاره کرد و گفت : معلومه
دوباره خواستم دهنمو باز کنم که برگهای رو از منشی گرفت و گفت : کارتونو شروع کنید
راهشو کشید و رفت
_مرتیکه مغرور
اون منشی نچسبش که گوشاش خیلیم تیز بود با لبخندی گفت : با رییس بودین
منم متقابلاً لبخندی زدم و گفتم : نباید جواب پس بدم ولی آره دقیقاً با رییست بودم
رفتم سمت اتاقی که دفتره جدیدم بود درش رو باز کردم..یکم نسبت به قبلیه کوچیک بود ولی خوب بود مشکلی نداشت که بخوام ایراد بگیرم
امروز از صبح یتسه بهم زنگ نزده بود گوشی رو از توی کیفم درآوردمو بهش زنگ زدم
یتسه
_ولی فکر نکنم داداشم با خواهرت کنار بیاد
سرمو تکون دادمو گفتم : آره دیشبم کلی پشت داداشت حرف میگفت قیافش مثل گوجه قرمز شده بود
خنده بلندی کرد که باعث خنده منم شد چنگالش رو سمتم گرفتو بلوبری گذاشت تو دهنم ، بلافاصله صدای زنگ گوشیم بلند شد وقتی نگاش کردم با هول گفتم : آبجیمه
_خب جواب بده
_اگه بگه کجایی چی بگم امروز دانشگاهو پیچوندم
_خب بگو با منی
_دیوونه شدی میکشتم
خندید و گفت : خیلی خب بابا آروم باش جواب بده الان قطع میشه
سریع جواب دادم
_آبجی سلام
_سلام یتسه چطوری
_خ..خوبم ممنون تو چطوری
_منم خوبم کجایی
_من..چیزه بیرونم
_بیرون ؟ الان تو این ساعت ؟!
_اره با بچه ها اومدیم کافی شاپ
_اها باشه مراقب باش کلاسای دانشگاه هم یادت نره فعلا
_نه نمیره نگران نباش فعلا
قطع کردم و نفس عمیقی کشیدم و به قیافه خندون جونگ کوک چشم دوختم
_دختر رنگت پریده انگار روی سرت اسلحه گذاشتن
۱۵.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.