رمان
رمان
عشق دوست داشتنی🌈
پات دوم🌈
ارسلان جلوم.زانو زد و حلقه ای را به من داد من باورم نمی شد حلقه را ازش گرتم بعد یکی انور ما بود ازمون عکس گرفت گذاشت اینستا من که رفتم خونه بچه ها ( نیکا،مهدیس ،عسل)بهم گفتم مبارکه من گفتم واسه چی گفتند وایه حلقه منم جا خردم رفتم دیدم عکسمون همه جا پخش شده
عشق دوست داشتنی🌈
پات دوم🌈
ارسلان جلوم.زانو زد و حلقه ای را به من داد من باورم نمی شد حلقه را ازش گرتم بعد یکی انور ما بود ازمون عکس گرفت گذاشت اینستا من که رفتم خونه بچه ها ( نیکا،مهدیس ،عسل)بهم گفتم مبارکه من گفتم واسه چی گفتند وایه حلقه منم جا خردم رفتم دیدم عکسمون همه جا پخش شده
۵.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.