تک پارتی از سانزو*خط زمانی بونتن*
از زبانه خودم
صدای دعوای مایکی و رئیس یمی از باندای مافیا که با بونتن همکاری میکردن میومد
مایکی: بهت گفتم که من بهش نگفتم
؟: پس چرا ما هک شدیم... اصلا تاحالا فک کردی که اون خیانت کار هست یا نه
مایکی: نه فک نکردم ونمیکنم
وسانزو وارد میشود
سانزو رو به اون رئیسه
سانزو: چه خبرته... اصلا جرا دارین دعوا میکنین
؟: چرا دعوامیکنیم.. هه... چون هکر شما مارو هک کرده
سانزو: مگه ما هکرم داشتیم
؟؟: اره.. اینطور که معلومه داشتیم... فقط خودمون خبر نداشتیم
سانزو بر میگرده وبادمج... چیز ینی ران رو ریندو رو میبینه
مایکی روبه در اتاقی
مایکی: کره خر بیا بیرون ببینم
در اتاق باز میشه وا.ت میاد بیرون(اسلاید دوم ا.تهو سوم لباسیه که تنشه)
ا.ت: عههه دو دقیقه بزارین بخوابم نکبتیاهمش زر زر میکنین سرم رفت
مایکی: هویی تو چه گهی خوردی
ا.ت: من چیزی که تو لید کردمو نمیخورم
مایکی:.... *نفس عمیق میکشه*تو باند هک کردی
ا.ت: نه
مایکی: اهدخب برو بگیر بخواب
ران: رئیس دوس ندارم بگم ولی از کجا معلوم که کار این دختر نباشه*اشاره به ا.ت*
سانزو: برای اولین بار باهاش موافقم
ا.ت: ببند بابا بادمجون از و توهم ببند در اون اشغال دونیو پشمک صورتی
مایکی: نمیتونی مثل ادم باشی
ا.ت: نه حالا هم بیا برو کنار پیری دستو پا گیری
مایکی: یه بار دیکه بگو تا مغز پوکتو بیارم تو حلقت... راستی پا مهمونیم هس که تو بایدبری باسانزو
ا.ت تچی زیر لب گفتو قبول کرد
تو مهمونی«اسلاید اخر لباس ا.ت تومهمونیه»
ا.ت به سانزو گفت که باهاش بیاد تابرن به اتاق فرمان
«چون تو کشتی بودن»
سانزو: چرا اون وقت خودت نمیری
ا. ت: چون من هکرم من ادم نمیکشم واین کارو تو باید انجام بدی
سانزو: باشه
ا.ت وسانزو داشتن میرفتن که یه ادم مست با یه بطری شراب جلوشون دیدن
اون یارو: واو چه دختر خوشکلی وقتی یادم میوفته که زنمو خودم کشتم دلم میخواد تمام دخترای خشکلو خودم بکشم
وشیشه شرابو پرت میکنه سمت سر ا.ت
ا.ت از ترس چشاشو میبنده واحساس میکنه که یکی بغلش کرده وصدای شکشتن میشنوه وچشاشو باز میکنه وسانزو رو میبینه که بغلش کرده
ا.ت: چی... چیکار کردی
سانزو بر میگرده و اون یارو رومیکشه
ودوباره ا.ت رو بغل میکنه
سانزو: نترس من پیشتم
وا.تم سانزو رو بغل میکنه
ومیرن اتاق فرمان
وافرادو که سانزومیکشه وات بمب میزاره
وکشتیممنفجر میشه
اتو سانزو رسیدن عمارت بونتن
ات: هویی مانجیرو یه دستی برسون بگو دکتر بیا تا این پشمک صورتی نمرده
وبعد از درمان سانزو
ا.ت میره پیش سانزو
ات: ممنون که جونمو نجات دادی
سانزو: به هر حال چه کنم دیگه عاشق تو شدم
عشقم چیز عجیبیه
ات که سرخ شده
سانزو صورت ات رو میگیره ونزدیک خودش میکنه و لبشو میبوسه
خب بماند که این بوسه تبدیل به عبادت میشه
صدای دعوای مایکی و رئیس یمی از باندای مافیا که با بونتن همکاری میکردن میومد
مایکی: بهت گفتم که من بهش نگفتم
؟: پس چرا ما هک شدیم... اصلا تاحالا فک کردی که اون خیانت کار هست یا نه
مایکی: نه فک نکردم ونمیکنم
وسانزو وارد میشود
سانزو رو به اون رئیسه
سانزو: چه خبرته... اصلا جرا دارین دعوا میکنین
؟: چرا دعوامیکنیم.. هه... چون هکر شما مارو هک کرده
سانزو: مگه ما هکرم داشتیم
؟؟: اره.. اینطور که معلومه داشتیم... فقط خودمون خبر نداشتیم
سانزو بر میگرده وبادمج... چیز ینی ران رو ریندو رو میبینه
مایکی روبه در اتاقی
مایکی: کره خر بیا بیرون ببینم
در اتاق باز میشه وا.ت میاد بیرون(اسلاید دوم ا.تهو سوم لباسیه که تنشه)
ا.ت: عههه دو دقیقه بزارین بخوابم نکبتیاهمش زر زر میکنین سرم رفت
مایکی: هویی تو چه گهی خوردی
ا.ت: من چیزی که تو لید کردمو نمیخورم
مایکی:.... *نفس عمیق میکشه*تو باند هک کردی
ا.ت: نه
مایکی: اهدخب برو بگیر بخواب
ران: رئیس دوس ندارم بگم ولی از کجا معلوم که کار این دختر نباشه*اشاره به ا.ت*
سانزو: برای اولین بار باهاش موافقم
ا.ت: ببند بابا بادمجون از و توهم ببند در اون اشغال دونیو پشمک صورتی
مایکی: نمیتونی مثل ادم باشی
ا.ت: نه حالا هم بیا برو کنار پیری دستو پا گیری
مایکی: یه بار دیکه بگو تا مغز پوکتو بیارم تو حلقت... راستی پا مهمونیم هس که تو بایدبری باسانزو
ا.ت تچی زیر لب گفتو قبول کرد
تو مهمونی«اسلاید اخر لباس ا.ت تومهمونیه»
ا.ت به سانزو گفت که باهاش بیاد تابرن به اتاق فرمان
«چون تو کشتی بودن»
سانزو: چرا اون وقت خودت نمیری
ا. ت: چون من هکرم من ادم نمیکشم واین کارو تو باید انجام بدی
سانزو: باشه
ا.ت وسانزو داشتن میرفتن که یه ادم مست با یه بطری شراب جلوشون دیدن
اون یارو: واو چه دختر خوشکلی وقتی یادم میوفته که زنمو خودم کشتم دلم میخواد تمام دخترای خشکلو خودم بکشم
وشیشه شرابو پرت میکنه سمت سر ا.ت
ا.ت از ترس چشاشو میبنده واحساس میکنه که یکی بغلش کرده وصدای شکشتن میشنوه وچشاشو باز میکنه وسانزو رو میبینه که بغلش کرده
ا.ت: چی... چیکار کردی
سانزو بر میگرده و اون یارو رومیکشه
ودوباره ا.ت رو بغل میکنه
سانزو: نترس من پیشتم
وا.تم سانزو رو بغل میکنه
ومیرن اتاق فرمان
وافرادو که سانزومیکشه وات بمب میزاره
وکشتیممنفجر میشه
اتو سانزو رسیدن عمارت بونتن
ات: هویی مانجیرو یه دستی برسون بگو دکتر بیا تا این پشمک صورتی نمرده
وبعد از درمان سانزو
ا.ت میره پیش سانزو
ات: ممنون که جونمو نجات دادی
سانزو: به هر حال چه کنم دیگه عاشق تو شدم
عشقم چیز عجیبیه
ات که سرخ شده
سانزو صورت ات رو میگیره ونزدیک خودش میکنه و لبشو میبوسه
خب بماند که این بوسه تبدیل به عبادت میشه
۱۸.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.