گناهکار...
عصمت، من با دستمال تمیز کردم،
دیانا، بیااااا، بیا، منو بزن،
ارسلان، خالع، خب از اول بگو.
عصمت، خراب شده
ارسلان، نه خراب که نه، ولی یه ذره گیج میزنه،
دیانا، مث خودته،
ارسلان، با چشام به دیانا زل زدم،
دیانا، خب راسته دیگه،
عصمت، شما دو تا چرا لج وتو لجین،اروم باشین دیگه
دیانا، خودش شروع میکنه
ارسلان، کتک دلت میخواد،
عصمت، اع، لا الله اللاه،
دیانا، خودمو لوس کردم و تکون دادم اگه میتونییی بزننننن،
ارسلان، اع. وایسا، پس، بدو کردم دنبالش،
دیانا، هییییییی، تند تند از پلع ها اومدم پایین،
و در باز کردم و فرار کردم سمت حیاط،
ارسلان، وایسا دیانا، از فرار میکردم سمتش ولی نمیتونستم بگیرمش.
دیانا، دور استخر فرار میکردم. که ارسلان همینجوری میدویید،
ارسلان، نفس نفس میزدم. دستامو دا م به زانوم. دیانا، بخدا نفسم نمیاد
دیانا، اخی. اشکال نداره. وایسا استراحت کن بعد بیااا،
نیکا، از پنجره، پرده زدم کنار دیانا ارسلان دور استخر فرار میکردن منم میخندیدم بهشون
ارسلان، یه قدم برداشتم که دستمو دادم به قلبم،
دیانا،....
ارسلان، اخ، با سر رفتم تو زمین و افتادم، انگار کل دنیا رو سرم داشت میچرخید،
دیانا، ا. ارسلان، بدو بدو فرار کردم سمتش... چیشد، ارسلان، زانو زدم سرشو گذاشتم رو پاهام،
ارسلان، چشامو باز کردم، من ساده گول نمیخورم، بغلش کردمو برگردوندمش، خودمو روش گرفتم
دیانا، با مشت به سینش زدم، خیلی. خ. خیلی، بیشعور رییی،
ارسلان، بلند بلند خندیدم
دیانا، نخندددد
نیکا، چقدر قشنگن، کاشکی یکی باشه منو اینجوری دوست داشته باشه،
ارسلان، یالااعتراف کن.
دیانا......چیو
ارسلان.به لبش نگاه کردم و درجا لبشو بوسیدم
دیانا، با دستام به سینش میزدم،
ارسلان، بعد چند ثانیه اروم شد و هیچ حرکتی نکرد
دیانا، اروم چشامو بسته بودم که ارسلان، لبشو برداشت
دیانا، چته روانی،
ارسلان، اروم باز لبمو نزدیک لبش کردم
دیانا، یه سیلی زدم،
نیکا، اواع خاک تو سرم
ارسلان، بازم لبخند زدم، و خندیدم
دیانا، وای نخند ارسلان نخند که....
ارسلان، هر چقدر بزنی بازم بلند نمیشم
دیانا، تو چه فرض کردی ها با دو تا دستام به سینه هاش میزدم،
ارسلان، دستاشو گرفتم و همینطور پر پر میزد
دیانا هاا. اصلا تو چه فکر میکنی ولمممم کن.
ارسلان، هر چقدر حمله کنی، هیچ فایده نداره،
دیانا، چرا و پرت نگو
ارسلان، تاثیر گذار بودم نه
دیانا، هه! تحت تاثیر تو...
ارسلان، واسه همین عصبانی شدی.
دیانا،.. خ. ب
ارسلان، از دست خودت چون بعد بوص کردنت مه اروم شدی عصبانی شدی پس حتما حسی داری.
دیانا، ساکت بهش نگاه میکردم که....
دیانا، بیااااا، بیا، منو بزن،
ارسلان، خالع، خب از اول بگو.
عصمت، خراب شده
ارسلان، نه خراب که نه، ولی یه ذره گیج میزنه،
دیانا، مث خودته،
ارسلان، با چشام به دیانا زل زدم،
دیانا، خب راسته دیگه،
عصمت، شما دو تا چرا لج وتو لجین،اروم باشین دیگه
دیانا، خودش شروع میکنه
ارسلان، کتک دلت میخواد،
عصمت، اع، لا الله اللاه،
دیانا، خودمو لوس کردم و تکون دادم اگه میتونییی بزننننن،
ارسلان، اع. وایسا، پس، بدو کردم دنبالش،
دیانا، هییییییی، تند تند از پلع ها اومدم پایین،
و در باز کردم و فرار کردم سمت حیاط،
ارسلان، وایسا دیانا، از فرار میکردم سمتش ولی نمیتونستم بگیرمش.
دیانا، دور استخر فرار میکردم. که ارسلان همینجوری میدویید،
ارسلان، نفس نفس میزدم. دستامو دا م به زانوم. دیانا، بخدا نفسم نمیاد
دیانا، اخی. اشکال نداره. وایسا استراحت کن بعد بیااا،
نیکا، از پنجره، پرده زدم کنار دیانا ارسلان دور استخر فرار میکردن منم میخندیدم بهشون
ارسلان، یه قدم برداشتم که دستمو دادم به قلبم،
دیانا،....
ارسلان، اخ، با سر رفتم تو زمین و افتادم، انگار کل دنیا رو سرم داشت میچرخید،
دیانا، ا. ارسلان، بدو بدو فرار کردم سمتش... چیشد، ارسلان، زانو زدم سرشو گذاشتم رو پاهام،
ارسلان، چشامو باز کردم، من ساده گول نمیخورم، بغلش کردمو برگردوندمش، خودمو روش گرفتم
دیانا، با مشت به سینش زدم، خیلی. خ. خیلی، بیشعور رییی،
ارسلان، بلند بلند خندیدم
دیانا، نخندددد
نیکا، چقدر قشنگن، کاشکی یکی باشه منو اینجوری دوست داشته باشه،
ارسلان، یالااعتراف کن.
دیانا......چیو
ارسلان.به لبش نگاه کردم و درجا لبشو بوسیدم
دیانا، با دستام به سینش میزدم،
ارسلان، بعد چند ثانیه اروم شد و هیچ حرکتی نکرد
دیانا، اروم چشامو بسته بودم که ارسلان، لبشو برداشت
دیانا، چته روانی،
ارسلان، اروم باز لبمو نزدیک لبش کردم
دیانا، یه سیلی زدم،
نیکا، اواع خاک تو سرم
ارسلان، بازم لبخند زدم، و خندیدم
دیانا، وای نخند ارسلان نخند که....
ارسلان، هر چقدر بزنی بازم بلند نمیشم
دیانا، تو چه فرض کردی ها با دو تا دستام به سینه هاش میزدم،
ارسلان، دستاشو گرفتم و همینطور پر پر میزد
دیانا هاا. اصلا تو چه فکر میکنی ولمممم کن.
ارسلان، هر چقدر حمله کنی، هیچ فایده نداره،
دیانا، چرا و پرت نگو
ارسلان، تاثیر گذار بودم نه
دیانا، هه! تحت تاثیر تو...
ارسلان، واسه همین عصبانی شدی.
دیانا،.. خ. ب
ارسلان، از دست خودت چون بعد بوص کردنت مه اروم شدی عصبانی شدی پس حتما حسی داری.
دیانا، ساکت بهش نگاه میکردم که....
۶۷.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱.۰k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.