لعنت به پسرای از خود راضی «پارت۹»
منم با لبخند چشم بسته ای جواب دادم:آره عزیزم.خوابیده
ناکاجیما ی جور خاصی به سانزو نگاه کرد،تقریبا با نفرت.سانزو هم داشت خونسرد نگاهش میکرد.ناکاجیما شونش رو داد بالا:به هر حال حیف شد.فعلا پرنسس خانم.
ول کرد و رفت.واقعا متعجبم اما خوب پیش رفت.دوباره همون قیافه پوکر خودمو گرفتم و رو کردم به سانزو.
ا/ت:از چند نفر اطلاعات کشیدی؟
سانزو:دونفر
ا/ت:با این هم سه نفر،دو نفر دیگه مونده.یکیش با من و یکی دیگه هم با تو.
ازش فاصله گرفتم و راه افتادم تا دوباره بچرخم تا شاید بتونم طرف رو پیدا کنم.بعد از کلی چرخیدن بین مهمونا اطلاعاتم کامل شد.خیلی خب کار من اینجا تمومه رفتم سمت آشپزخونه و سینی رو گذاشتم.
ا/ت:سانزو من کارم تموم شد تو در چه وضعی؟
جوابی نداد.
ا/ت:هی سانزو؟
ی صدای ناشناسی حرف زد:پس شما موش های کثیف تو قلمرو من جاسوسی میکنید ها؟
شت بد شد.با سرعت از در پشتی رفتم بیرون و وارد باغ اونجا شدم.احتمالا باید پشت ساختمون باشه.با سرعت رفتم اونجا و با چنین صحنه ای متوجه شدم که دست سانزو از پشت بسته شده و نشسته رو زمین و سر و وضعش پر خونه و اون مرد هم دستش تفنگه و گرفته سمت سانزو.
؟؟:به به این یکی هم اومد.الان میتونم جفتتون رو با هم بفرستم جهنم.
بدون توجه به اون پوکر به سانزو نگاه کردم.
ا/ت:ای خاک بر سر تو همه ماموریت هات اینی؟
اونم با همون قیافه پوکر جواب داد:خفه شو اول بیا این گندو جمع کن بعد واسا سر من زر زر کن.
ا/ت:چیکار کنم دیگه مجبورم گند کاری هات رو درست کنم.
؟؟:خیلی خب ببینم شما برای کی جاسوسی میکنید؟
ا/ت:مگه مهمه؟
اسلحه رو گرفت سمت من:آره مهمه.شما موش های کثیف باید کشته بشین.
اوه شت بده.ممکنه تیر اندازی کنه و کارمون تموم بشه.
ناکاجیما ی جور خاصی به سانزو نگاه کرد،تقریبا با نفرت.سانزو هم داشت خونسرد نگاهش میکرد.ناکاجیما شونش رو داد بالا:به هر حال حیف شد.فعلا پرنسس خانم.
ول کرد و رفت.واقعا متعجبم اما خوب پیش رفت.دوباره همون قیافه پوکر خودمو گرفتم و رو کردم به سانزو.
ا/ت:از چند نفر اطلاعات کشیدی؟
سانزو:دونفر
ا/ت:با این هم سه نفر،دو نفر دیگه مونده.یکیش با من و یکی دیگه هم با تو.
ازش فاصله گرفتم و راه افتادم تا دوباره بچرخم تا شاید بتونم طرف رو پیدا کنم.بعد از کلی چرخیدن بین مهمونا اطلاعاتم کامل شد.خیلی خب کار من اینجا تمومه رفتم سمت آشپزخونه و سینی رو گذاشتم.
ا/ت:سانزو من کارم تموم شد تو در چه وضعی؟
جوابی نداد.
ا/ت:هی سانزو؟
ی صدای ناشناسی حرف زد:پس شما موش های کثیف تو قلمرو من جاسوسی میکنید ها؟
شت بد شد.با سرعت از در پشتی رفتم بیرون و وارد باغ اونجا شدم.احتمالا باید پشت ساختمون باشه.با سرعت رفتم اونجا و با چنین صحنه ای متوجه شدم که دست سانزو از پشت بسته شده و نشسته رو زمین و سر و وضعش پر خونه و اون مرد هم دستش تفنگه و گرفته سمت سانزو.
؟؟:به به این یکی هم اومد.الان میتونم جفتتون رو با هم بفرستم جهنم.
بدون توجه به اون پوکر به سانزو نگاه کردم.
ا/ت:ای خاک بر سر تو همه ماموریت هات اینی؟
اونم با همون قیافه پوکر جواب داد:خفه شو اول بیا این گندو جمع کن بعد واسا سر من زر زر کن.
ا/ت:چیکار کنم دیگه مجبورم گند کاری هات رو درست کنم.
؟؟:خیلی خب ببینم شما برای کی جاسوسی میکنید؟
ا/ت:مگه مهمه؟
اسلحه رو گرفت سمت من:آره مهمه.شما موش های کثیف باید کشته بشین.
اوه شت بده.ممکنه تیر اندازی کنه و کارمون تموم بشه.
۳.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.