عشق یا قتل پ ۱۶ ق ۲
پارت ۱۶ ق ۲ : یک هفته بعد
...... در اتاق رو باز کردم.......نگاهی به دو طرف راه رو انداختم.....شاید با دیدن جاهای مختلف این خونه چیزایی یادم بیاد!......پس.....به بازجویی از خونه قدم برداشتم ..... تو راه رو پله ها...... عکس های بزرگی بود.....جونگ کوک رو دیدم ک به یه عکس خیره شده بود و زمزمه ای آروم با خودش میکرد ......متوجه من شد و نگاهی انداخت
جونگ کوک....بیا اینجا
رفتم و کنارش ایستادم.....عکس بزرگی از یه خانواده بود ...... اشاره ای به افراد داخل عکس کرد
جونگ کوک .... این پدرمه!......و اون کسی ک کنارشه مادرم!......به ترتیب نگاه کنی عکس بعد از پدر من پدر بزرگم....پدر پدربزرگم......پدر بزرگ پدر بزرگم ...... و همینطور خاندان ما
+ اومم.....این کنارش پسر کیه؟
جونگ کوک ... من
+ این.....این دختر چقدر شبیه منه!
جونگ کوک...تو حافظه ات رو از دست دادی......هانا رو یادت هست؟
با تعجب بهش نگاه کردم
+ من....من بعضی چیزا رو یادمه.....مثلا....با تو ازدواج کردم.....تهیونگ ......جینهو دختر عموم بود و هانا دوست نزدیکم.
جونگ کوک .... راجب هانا چی یادته؟
+ خواهر تهیونگ و عشق تو ...... من با هانا اومده بودم تو این خونه.....ولی اون روز تو اینجا نبودی .... راستش ..... نمیدونم چیز دیگه ای یادم نیست ..... فقط ..... اونجا تو کلاس ورزش بود ...... ( این داره به ذهنش فشار میاره و این یعنی اینکه ممکنه با فشار حافظه اش بر گرده ولی جونگ کوک اینو هنوز نفهمیده )
...... در اتاق رو باز کردم.......نگاهی به دو طرف راه رو انداختم.....شاید با دیدن جاهای مختلف این خونه چیزایی یادم بیاد!......پس.....به بازجویی از خونه قدم برداشتم ..... تو راه رو پله ها...... عکس های بزرگی بود.....جونگ کوک رو دیدم ک به یه عکس خیره شده بود و زمزمه ای آروم با خودش میکرد ......متوجه من شد و نگاهی انداخت
جونگ کوک....بیا اینجا
رفتم و کنارش ایستادم.....عکس بزرگی از یه خانواده بود ...... اشاره ای به افراد داخل عکس کرد
جونگ کوک .... این پدرمه!......و اون کسی ک کنارشه مادرم!......به ترتیب نگاه کنی عکس بعد از پدر من پدر بزرگم....پدر پدربزرگم......پدر بزرگ پدر بزرگم ...... و همینطور خاندان ما
+ اومم.....این کنارش پسر کیه؟
جونگ کوک ... من
+ این.....این دختر چقدر شبیه منه!
جونگ کوک...تو حافظه ات رو از دست دادی......هانا رو یادت هست؟
با تعجب بهش نگاه کردم
+ من....من بعضی چیزا رو یادمه.....مثلا....با تو ازدواج کردم.....تهیونگ ......جینهو دختر عموم بود و هانا دوست نزدیکم.
جونگ کوک .... راجب هانا چی یادته؟
+ خواهر تهیونگ و عشق تو ...... من با هانا اومده بودم تو این خونه.....ولی اون روز تو اینجا نبودی .... راستش ..... نمیدونم چیز دیگه ای یادم نیست ..... فقط ..... اونجا تو کلاس ورزش بود ...... ( این داره به ذهنش فشار میاره و این یعنی اینکه ممکنه با فشار حافظه اش بر گرده ولی جونگ کوک اینو هنوز نفهمیده )
۵۸.۹k
۲۸ تیر ۱۴۰۰