رمان قلب سیاه🖤
رمان قلب سیاه🖤
Part17
#دیانا کیفم برداشتم رفتم سوار ماشین شدم
ارسلان: باورم نمیشه دیانا تو چیکار کردی
دیانا: تقصیر من نیس اون خودش اومد
ارسلان: بیاااد باید بهش لب بدی با داد
دیانا: نگه دار پیاده میشم
ارسلان: میخای بری دوباره به کدوم پسر لب بدی
دیانا: از حرفش ناراحت شدم نگه نمیداری در ماشین باز کردم خودم از ماشین انداختم پایین
ارسلان : دیاااااانااااااااااااا ماشین نگه داشتم رفتم بالا سرش دورش شلوغ شده بود پیشونیش داشت خون میومد بینیش انگار شکسته بود داشتن گریه میکردم زنگ زدم امبولانس
بعد از 5 مین رسید
اورژانس: شما چیکاره بیمار هسین؟
ارسلان: رلش
اورژانس: وضعیتش وخیمه
ارسلان: حالش خوب میشه (اشک تو چشاش جمع شده بود با بغض)
اورژانس : هیچ وقت امیدتو از دست نده
سوار شو
بعد از 10 مین رسیدیم بیمارستان
دکتر: این فرم رو پر کنید
ارسلان: اوک
فرم رو پر کردم دادم پرستار
دکتر: باید بره مراقبت های ویژه حالش خیلی اوکی نی
ارسلان: زنگ زدم به بچه ها موضوع رو بهشون گفتم
بچه ها بعد از 20 مین رسیدن اینجا
پانیذ : ارسلان ذیل چیشد چیکار کردی هاااا
مهشاد :ارسلان حالش خوبه اصن چیشد
نیکا : ارسلان چرا به نیکا جی گفتی که از ماشن خودشو انداخت پایین
عسل: اگر یه تار مو دیا کم بشه نمیبخشمت
ممد: عسل عزیزم آرامش خودتو حفظ کن
رضا: دخترا آروم باشین الان ارسلان خودش حال خوبی نداره
متین: رضا راس میگ
محراب: فقط دعا کنید...
Part17
#دیانا کیفم برداشتم رفتم سوار ماشین شدم
ارسلان: باورم نمیشه دیانا تو چیکار کردی
دیانا: تقصیر من نیس اون خودش اومد
ارسلان: بیاااد باید بهش لب بدی با داد
دیانا: نگه دار پیاده میشم
ارسلان: میخای بری دوباره به کدوم پسر لب بدی
دیانا: از حرفش ناراحت شدم نگه نمیداری در ماشین باز کردم خودم از ماشین انداختم پایین
ارسلان : دیاااااانااااااااااااا ماشین نگه داشتم رفتم بالا سرش دورش شلوغ شده بود پیشونیش داشت خون میومد بینیش انگار شکسته بود داشتن گریه میکردم زنگ زدم امبولانس
بعد از 5 مین رسید
اورژانس: شما چیکاره بیمار هسین؟
ارسلان: رلش
اورژانس: وضعیتش وخیمه
ارسلان: حالش خوب میشه (اشک تو چشاش جمع شده بود با بغض)
اورژانس : هیچ وقت امیدتو از دست نده
سوار شو
بعد از 10 مین رسیدیم بیمارستان
دکتر: این فرم رو پر کنید
ارسلان: اوک
فرم رو پر کردم دادم پرستار
دکتر: باید بره مراقبت های ویژه حالش خیلی اوکی نی
ارسلان: زنگ زدم به بچه ها موضوع رو بهشون گفتم
بچه ها بعد از 20 مین رسیدن اینجا
پانیذ : ارسلان ذیل چیشد چیکار کردی هاااا
مهشاد :ارسلان حالش خوبه اصن چیشد
نیکا : ارسلان چرا به نیکا جی گفتی که از ماشن خودشو انداخت پایین
عسل: اگر یه تار مو دیا کم بشه نمیبخشمت
ممد: عسل عزیزم آرامش خودتو حفظ کن
رضا: دخترا آروم باشین الان ارسلان خودش حال خوبی نداره
متین: رضا راس میگ
محراب: فقط دعا کنید...
۷.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.