فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ۶
از زبان ا/ت
رفتم پیششون گفتم : ای وای چیشده
جیهو گفت : برو کنار
رفتم کنار رفت نشست روی صندلی همه بالا سرش جمع شدن لینا گفت : وای بیچاره شدیم حالا که وضعیت پاش اینقدر جدیه مدلی نداریم که باهاش کار کنیم
لینا همینطوری داشت غر غر میکرد
بعده چند دقیقه روبه من کرد و گفت : تو
گفتم : من چی
گفت : تو مدل میشی تو اندام داری قیافه همه چیزت اوکیه پس مدلمون میشی
جونگ کوک اومد و گفت : آره به نظره منم خوبه گفتم : رییس گفت : خب شروع کنید
لینا با زور بردم تا آرایشم کنه یه لباس بلند سفید داد بهم پوشیدم از زانو به پایینش هم چاک داشت یه تاج گل سفید روی سرم گذاشت و گفت : وای چقدر ناز شدی
گفتم : نمیشه حالا من نباشم گفت : حرف نباشه بیا بریم
رفتیم همه بهم زل زده بودن از خجالت میخواستم زمین باز بشه برم توش
بعده عکس برداری همه رفتن کناره رودخونه برای غذا من تنها بودم خواستم برم لباسم رو عوض کنم ولی جونگ کوک جلوم ظاهر شد منو بین خودشو مینی بوسی که پشتم بود گیر انداخت گفت : خیلی خوشگل شدی
گفتم : م... ممنون گفت : ولی یه چیزی...تو به جیهو حسودی میکنی گفتم : نه... اصلا...چرا باید بهش حسودی کنم گفت : چون دوستمه
وای چشاش کاری میکردن که همه چیز رو اعتراف کنم اما مقاومت میکردم
صورتش خیلی نزدیک بود به صورتم گفتم : الان یکی می بینه گفت : هیچکس اینجا نیست
یهو صدای لینا اومد که جونگ کوک رو صدا میزد گفتم : میشه بری عقب الان میبینه گفت : تا نگی ولت نمیکنم
گفتم : خیلی خب... آره حسودیم شد حالا راحت شدی گفت : قانع شدم رفت عقب.....
رفتم پیششون گفتم : ای وای چیشده
جیهو گفت : برو کنار
رفتم کنار رفت نشست روی صندلی همه بالا سرش جمع شدن لینا گفت : وای بیچاره شدیم حالا که وضعیت پاش اینقدر جدیه مدلی نداریم که باهاش کار کنیم
لینا همینطوری داشت غر غر میکرد
بعده چند دقیقه روبه من کرد و گفت : تو
گفتم : من چی
گفت : تو مدل میشی تو اندام داری قیافه همه چیزت اوکیه پس مدلمون میشی
جونگ کوک اومد و گفت : آره به نظره منم خوبه گفتم : رییس گفت : خب شروع کنید
لینا با زور بردم تا آرایشم کنه یه لباس بلند سفید داد بهم پوشیدم از زانو به پایینش هم چاک داشت یه تاج گل سفید روی سرم گذاشت و گفت : وای چقدر ناز شدی
گفتم : نمیشه حالا من نباشم گفت : حرف نباشه بیا بریم
رفتیم همه بهم زل زده بودن از خجالت میخواستم زمین باز بشه برم توش
بعده عکس برداری همه رفتن کناره رودخونه برای غذا من تنها بودم خواستم برم لباسم رو عوض کنم ولی جونگ کوک جلوم ظاهر شد منو بین خودشو مینی بوسی که پشتم بود گیر انداخت گفت : خیلی خوشگل شدی
گفتم : م... ممنون گفت : ولی یه چیزی...تو به جیهو حسودی میکنی گفتم : نه... اصلا...چرا باید بهش حسودی کنم گفت : چون دوستمه
وای چشاش کاری میکردن که همه چیز رو اعتراف کنم اما مقاومت میکردم
صورتش خیلی نزدیک بود به صورتم گفتم : الان یکی می بینه گفت : هیچکس اینجا نیست
یهو صدای لینا اومد که جونگ کوک رو صدا میزد گفتم : میشه بری عقب الان میبینه گفت : تا نگی ولت نمیکنم
گفتم : خیلی خب... آره حسودیم شد حالا راحت شدی گفت : قانع شدم رفت عقب.....
۱۳۹.۲k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.