عشق تو کتابا
پارت۲۸
یک ساعت دو ساعت هیچ کدوم نیومدن به دیوار تکیه دادمو پخش زمین شدم عشقی که میخواستم درستش کنم درست نشده داره نابود میشه پسری که از بچگی جای داداشم بود داره توی اتاق عمل جون میده و من هیچ کاری نمیتونم بکنم و این برام درد داشت سرمو با دستام که با صدای در سریع بلند شدم دکتر بود رفتم سمتش
-چی شد
دکتر:شما همراه این خانوم اقا هستین ؟
-اره منم چی شد
بی قرار بودم نمیتونستم
دکتر:راستش دوتا خبر دارم اینکه اقایی که اوردن به اسمه؟
-کوک جئون جونگ کوک
دکتر:اها بله ..ایشون به خاطر ضربه سرشون خون ریزی داخلی کرده بودن که خداروشکر بهترن ولی تا چند روز معلوم نیست کی بهوش میان
-یعنی رفته کما؟
دکتر:نه فقط یه بیهوشی موقتی
-ات چی ؟
دکتر:ایشون بیشتر مورد اصابت قرار گرفتن و بیشتر صدمه دیدن ایشون معلوم نیست کی بهوش بیان ولی اگه بهوشم بیان معلوم نیست شاید فراموشی شاید نابینا شایدفلجی
-یعنی چی
دکتر:متاسفانه ایشون رفتن کما متاسفم
با جمله ای که گفت با دوتا پام فرود اومدم روی زمین صدای خورد شدن قلبم شنیدم مغزم نمیکشید حرفای دکترو درک نمیکردم ات کما؟چرا ؟چرا الان؟من هنوز حرفامو بهش نزدم اون هنوز طعم زندگی نچشیده دنیا بی رحم اون دختر چیزی جز بدبختی نکشیده یکم رحم داشته باش اینو داره کی میگه؟کسی که خودش ات و عذاب میداد دکتر بلندم کرد و با کمک پرستارا بردنم وارد اتاق و بهم امپولی تزریق کرد کم کم چشمام بسته شد چشمام کم کم باز کردم با یاداوری تصادف حرفاب دمتر سربع نشستم سریع بلند شدم سرم دستم بود کشیدمشو سریع به سمت در رفتم روی دستم حس خیس شدنو داشتم توجهی نکردم رفتم پیش پرستاری که نزدیک بود
-ببخشید کیم ات کجا بستری هستن؟
پرستار:خانومممم کیم ات؟
-بله
پرستار:متاسفانه همچین اسمی نیست
-یعنی چی جدیدا تصادف کرده با یه اقای به نام جئون جونگ کوک
پرستار:اها بله همراهی اقای جئون ؟
-بله
پرستار:ایشون ICUهستن که....
-ممنون
رفتم سمت اتاق که پرستار صدام زد
پرستار:ببخشید اقا اگه میشه این فرم پر کنین و اجازه ملاقات نداریم الان
رفتم سمتش فرم گرفتم
-برام مهم نیست اقای جئون کجا هستن؟
پرستار:ایشون اتاق۴۰۶
سری تکون دادم و بعد پر کردن فرم رفتم سمتICU با دیدن ات بی جونی که روی تخت افتاده و هزارتا دستگاه بهش وصله حالم بد شد نمیشد نمیتونست واقعی باشه ات ؟ات من روی صندلی روبه روی درش نشستم و به ات نگاه میکردم .....
ادامه کامنت ❤️
یک ساعت دو ساعت هیچ کدوم نیومدن به دیوار تکیه دادمو پخش زمین شدم عشقی که میخواستم درستش کنم درست نشده داره نابود میشه پسری که از بچگی جای داداشم بود داره توی اتاق عمل جون میده و من هیچ کاری نمیتونم بکنم و این برام درد داشت سرمو با دستام که با صدای در سریع بلند شدم دکتر بود رفتم سمتش
-چی شد
دکتر:شما همراه این خانوم اقا هستین ؟
-اره منم چی شد
بی قرار بودم نمیتونستم
دکتر:راستش دوتا خبر دارم اینکه اقایی که اوردن به اسمه؟
-کوک جئون جونگ کوک
دکتر:اها بله ..ایشون به خاطر ضربه سرشون خون ریزی داخلی کرده بودن که خداروشکر بهترن ولی تا چند روز معلوم نیست کی بهوش میان
-یعنی رفته کما؟
دکتر:نه فقط یه بیهوشی موقتی
-ات چی ؟
دکتر:ایشون بیشتر مورد اصابت قرار گرفتن و بیشتر صدمه دیدن ایشون معلوم نیست کی بهوش بیان ولی اگه بهوشم بیان معلوم نیست شاید فراموشی شاید نابینا شایدفلجی
-یعنی چی
دکتر:متاسفانه ایشون رفتن کما متاسفم
با جمله ای که گفت با دوتا پام فرود اومدم روی زمین صدای خورد شدن قلبم شنیدم مغزم نمیکشید حرفای دکترو درک نمیکردم ات کما؟چرا ؟چرا الان؟من هنوز حرفامو بهش نزدم اون هنوز طعم زندگی نچشیده دنیا بی رحم اون دختر چیزی جز بدبختی نکشیده یکم رحم داشته باش اینو داره کی میگه؟کسی که خودش ات و عذاب میداد دکتر بلندم کرد و با کمک پرستارا بردنم وارد اتاق و بهم امپولی تزریق کرد کم کم چشمام بسته شد چشمام کم کم باز کردم با یاداوری تصادف حرفاب دمتر سربع نشستم سریع بلند شدم سرم دستم بود کشیدمشو سریع به سمت در رفتم روی دستم حس خیس شدنو داشتم توجهی نکردم رفتم پیش پرستاری که نزدیک بود
-ببخشید کیم ات کجا بستری هستن؟
پرستار:خانومممم کیم ات؟
-بله
پرستار:متاسفانه همچین اسمی نیست
-یعنی چی جدیدا تصادف کرده با یه اقای به نام جئون جونگ کوک
پرستار:اها بله همراهی اقای جئون ؟
-بله
پرستار:ایشون ICUهستن که....
-ممنون
رفتم سمت اتاق که پرستار صدام زد
پرستار:ببخشید اقا اگه میشه این فرم پر کنین و اجازه ملاقات نداریم الان
رفتم سمتش فرم گرفتم
-برام مهم نیست اقای جئون کجا هستن؟
پرستار:ایشون اتاق۴۰۶
سری تکون دادم و بعد پر کردن فرم رفتم سمتICU با دیدن ات بی جونی که روی تخت افتاده و هزارتا دستگاه بهش وصله حالم بد شد نمیشد نمیتونست واقعی باشه ات ؟ات من روی صندلی روبه روی درش نشستم و به ات نگاه میکردم .....
ادامه کامنت ❤️
۴۰۸
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.