بی رحم
#بی_رحم
part 1
ویو یوری
پدرم قراره توی مهمونی امشب ریاست شرکت رو به من انتقال بده
از این بابت خوشحال بودم من سال های زیادی بود که داشتم برای این کار تمرین میدیدم
اما نمیدونم چرا تهش از یه چیزی میترسیدم
اینکه شاید نتونم به خوبی پدرم از پس اداره ی شرکت بر بیام
نه یوری تو از پسش بر میای
باید یکساعت دیگه میرفتم تا برای مهمونی امشب حاضر شم
رفتم و نگاهی دوباره به لباسی که قرار بود برای امشب بپوشم انداختم
خیلی برای امشب ذوق داشتم
قرار بود امشب با این لباس بین همه بدرخشم
با صدای پدرم که از پایین میومد نگاهم رو از لباس گرفتم و به سمت صدا رفتم
با دیدن پدرم که انگار نگران به نطر میومد رفتم و کنارش نشستم
_ چیزی شده پدر
_ باید چندتا نکته ی مهم رو بهت بگم اما باید سعی کنی خوب از پسش بر بیای
_ نگران نباشید پدر هر چیزی هم که باشه میتونم از پسش بر بیام حالا چی هست که انقدر نگرانید
_ همونجور که گفتم امشب کل شریک ها و سرمایه گذار ها و سهام دارای شرکت و کل اعضای شرکت توی این مهمونی حضور دارن
برای اینکه تو رو به عنوان رئیس جدید شرکت بپذیرن باید خودت رو به خوبی توی نگاه اول بهشون نشون بدی و سابت کنی که میتونی حتی بهتر از من شرکت رو اداره کنی
پس یه متن خیلی خوب برای سخنرانی امشبت اماده کن
و سعی کن خیلی بینقص و خوب باشی
با لبخندی که روی لبم بود رو به پدرم کردم و گفتم : نگران هیچ چیز نباشید پدر نمیزارم هیچ مشکلی پیش بیاد
پدرم از روی صندلی بلند شد و دستم رو گرفت
_ میدونم چیز بیشتری هم از دختر مین کیونگ انتظار نمیره
_ ممنونم ازتون پدر خب من ریگه برم باید کم کم برای امشب حاضر شم
_ باشه پس برو
منم باید برم یه نگاه دیگه به محل مهمومی بندازم که مبادا مشکلی داشته باشه
بعد از جمله ی پدرم دوباره به سمت اتاقم رفتم
دیگه چیز زیادی نمونده بود
لباسم مشکیم رو پوشیدم
بعدم یکی از ارایشگرا که پدرم برام اماده کرده بود وارد اتاق شد و مشغول اماده کردنم شد
پدرم بهش تاکید کرده بود که ارایش خیلی ساده باشه
بعد از اینکه ارایش صورتم رو تموم کرد سراغ موهام رفت و موهای بلندم رو حالت دار کرد و اونا رو باز گذاشت
تقریبا کارش حدود یک ساعت طول کشیده بود
باید زود لباسم رو می پوشیدم بعد از پوشیدم لباس مشکیم
پالتوم رو برداشتم و روی شونه هام انداختم
بعدم کفش پاشنه دار مشکیم رو پوشیدم و در اخر کارم رو با زدن ادکلن مخصوصم تموم کرد
نگاهی به خودم توی اینه انداختم عالی شده بودم
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم
مادرم با دیدن من از روی کاناپه بلند شد و به سمتم اومد و گفت : دخترم بی نظیر شدی
_ مرسی مامان راستی راننده اومده
_ اره دخترم بیرون منتظرته
_ خب پس من میرم
_ برو منم چند دقیقه ی دیگه با پدرت میام
part 1
ویو یوری
پدرم قراره توی مهمونی امشب ریاست شرکت رو به من انتقال بده
از این بابت خوشحال بودم من سال های زیادی بود که داشتم برای این کار تمرین میدیدم
اما نمیدونم چرا تهش از یه چیزی میترسیدم
اینکه شاید نتونم به خوبی پدرم از پس اداره ی شرکت بر بیام
نه یوری تو از پسش بر میای
باید یکساعت دیگه میرفتم تا برای مهمونی امشب حاضر شم
رفتم و نگاهی دوباره به لباسی که قرار بود برای امشب بپوشم انداختم
خیلی برای امشب ذوق داشتم
قرار بود امشب با این لباس بین همه بدرخشم
با صدای پدرم که از پایین میومد نگاهم رو از لباس گرفتم و به سمت صدا رفتم
با دیدن پدرم که انگار نگران به نطر میومد رفتم و کنارش نشستم
_ چیزی شده پدر
_ باید چندتا نکته ی مهم رو بهت بگم اما باید سعی کنی خوب از پسش بر بیای
_ نگران نباشید پدر هر چیزی هم که باشه میتونم از پسش بر بیام حالا چی هست که انقدر نگرانید
_ همونجور که گفتم امشب کل شریک ها و سرمایه گذار ها و سهام دارای شرکت و کل اعضای شرکت توی این مهمونی حضور دارن
برای اینکه تو رو به عنوان رئیس جدید شرکت بپذیرن باید خودت رو به خوبی توی نگاه اول بهشون نشون بدی و سابت کنی که میتونی حتی بهتر از من شرکت رو اداره کنی
پس یه متن خیلی خوب برای سخنرانی امشبت اماده کن
و سعی کن خیلی بینقص و خوب باشی
با لبخندی که روی لبم بود رو به پدرم کردم و گفتم : نگران هیچ چیز نباشید پدر نمیزارم هیچ مشکلی پیش بیاد
پدرم از روی صندلی بلند شد و دستم رو گرفت
_ میدونم چیز بیشتری هم از دختر مین کیونگ انتظار نمیره
_ ممنونم ازتون پدر خب من ریگه برم باید کم کم برای امشب حاضر شم
_ باشه پس برو
منم باید برم یه نگاه دیگه به محل مهمومی بندازم که مبادا مشکلی داشته باشه
بعد از جمله ی پدرم دوباره به سمت اتاقم رفتم
دیگه چیز زیادی نمونده بود
لباسم مشکیم رو پوشیدم
بعدم یکی از ارایشگرا که پدرم برام اماده کرده بود وارد اتاق شد و مشغول اماده کردنم شد
پدرم بهش تاکید کرده بود که ارایش خیلی ساده باشه
بعد از اینکه ارایش صورتم رو تموم کرد سراغ موهام رفت و موهای بلندم رو حالت دار کرد و اونا رو باز گذاشت
تقریبا کارش حدود یک ساعت طول کشیده بود
باید زود لباسم رو می پوشیدم بعد از پوشیدم لباس مشکیم
پالتوم رو برداشتم و روی شونه هام انداختم
بعدم کفش پاشنه دار مشکیم رو پوشیدم و در اخر کارم رو با زدن ادکلن مخصوصم تموم کرد
نگاهی به خودم توی اینه انداختم عالی شده بودم
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم
مادرم با دیدن من از روی کاناپه بلند شد و به سمتم اومد و گفت : دخترم بی نظیر شدی
_ مرسی مامان راستی راننده اومده
_ اره دخترم بیرون منتظرته
_ خب پس من میرم
_ برو منم چند دقیقه ی دیگه با پدرت میام
۱۱.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.