چند پارتی
وقتی جلوی همه بهش سیلی زدی
چند پارتی
ورژن شوگا
ملیکا:چرا؟این شوخی احمقانه دیگه چیه؟کیم،سوکجین شوخی ندارم بگو چرا اونجایی؟
جین:اگه محلت بدی بهت میگم،خب بخاطر اینکه دست یونگی بریده،
ملیکا:چرا؟درست تعریف کن
حین:وقتی رفتی عصبی بود و زد همه چیو شکوند و بعدش خب حدودا یه نصفگلدون دستش رو برید ولی اهمیت نداد تا ما دیدمش الانم دکتر گفته باید بخیه بزنیم.میدونم باهاش قهری ولی اون گفته تا وقتی تو نیای دستش رو نمیزاره بخیه بزنن لطفا بیا بیمارستان
ملسکا:وجود این پسر دردسره الان میامم
دختر بعد از قطع کردن گوشی پول چیزایی رو که خورده بود حساب کرد و به سمت بیمارستان راه افتاد
وقتی رسید بیمارستان شماره اتاق شوگا رو گرفت و به سمت اتاقش حرکت کرد
شوگا:اوه اوندی؟فکر نمیکردم که بی..
ملیکا:خفه شو حتما من نباشم باید یه بلایی یرت بیاد هان؟الانم بخاطر اینکه بیمارستانی دارم خودم رو کنترل میکنم
پسره احمق اومدیم و من مردم اونوقت تو میخوای پای ثابت بیمارستان باشی؟
جیمین:خدا نکنه زن داداش
ملیکا با نگاهش فهموند که جیمین باید ساکت بشه و خب جیمینم ساکت شد
به سمت اعضا برگشت
ملیکا:اول اینکه یکبار دیگه منو زنداداش صدا کنید ببینید چیکارتون میکنم دوم میبینم حال همت ن خوبه من برمیگردم
و بعد رو به اعضا خداحافظی کرد
شوگا:یالااا این دیگه زیاده رویه
۳روز از قهر شوگا و ملیکا میگذشت و توی این سه روز با اینکه همه خونه بودن ولی ملیکا کلمه صحبت نمیکرد و حتی غذا هم نمیخورد
شوگا:بس کن دختر من عذر میخوام که بهت شک کردم
ملیکا لبخندی زد و با نگاهش فهموند که بره بیرون
شوگا:همین الان یکیتون بره باهاش صحبت کنه من دیگه تحمل ندارم.
چند پارتی
ورژن شوگا
ملیکا:چرا؟این شوخی احمقانه دیگه چیه؟کیم،سوکجین شوخی ندارم بگو چرا اونجایی؟
جین:اگه محلت بدی بهت میگم،خب بخاطر اینکه دست یونگی بریده،
ملیکا:چرا؟درست تعریف کن
حین:وقتی رفتی عصبی بود و زد همه چیو شکوند و بعدش خب حدودا یه نصفگلدون دستش رو برید ولی اهمیت نداد تا ما دیدمش الانم دکتر گفته باید بخیه بزنیم.میدونم باهاش قهری ولی اون گفته تا وقتی تو نیای دستش رو نمیزاره بخیه بزنن لطفا بیا بیمارستان
ملسکا:وجود این پسر دردسره الان میامم
دختر بعد از قطع کردن گوشی پول چیزایی رو که خورده بود حساب کرد و به سمت بیمارستان راه افتاد
وقتی رسید بیمارستان شماره اتاق شوگا رو گرفت و به سمت اتاقش حرکت کرد
شوگا:اوه اوندی؟فکر نمیکردم که بی..
ملیکا:خفه شو حتما من نباشم باید یه بلایی یرت بیاد هان؟الانم بخاطر اینکه بیمارستانی دارم خودم رو کنترل میکنم
پسره احمق اومدیم و من مردم اونوقت تو میخوای پای ثابت بیمارستان باشی؟
جیمین:خدا نکنه زن داداش
ملیکا با نگاهش فهموند که جیمین باید ساکت بشه و خب جیمینم ساکت شد
به سمت اعضا برگشت
ملیکا:اول اینکه یکبار دیگه منو زنداداش صدا کنید ببینید چیکارتون میکنم دوم میبینم حال همت ن خوبه من برمیگردم
و بعد رو به اعضا خداحافظی کرد
شوگا:یالااا این دیگه زیاده رویه
۳روز از قهر شوگا و ملیکا میگذشت و توی این سه روز با اینکه همه خونه بودن ولی ملیکا کلمه صحبت نمیکرد و حتی غذا هم نمیخورد
شوگا:بس کن دختر من عذر میخوام که بهت شک کردم
ملیکا لبخندی زد و با نگاهش فهموند که بره بیرون
شوگا:همین الان یکیتون بره باهاش صحبت کنه من دیگه تحمل ندارم.
۳.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.