U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_³² ^U
جانگشین با سریعترین سرعت به سمت بیمارستان رفت........ ا.ت و بردن داخل اتاق عمل
۱ ساعت و نیم از اینکه ا.ت و بردن داخل اتاق عمل میگذره جانگشین کلی به جونگکوک زنگ زد و پیام داد ولی جواب نمیداد
جونگکوک ویو
با سردرد شدیدی چشمام و باز کردم اهه لعنتی این دختره بهم شراب داد مستم کرد سری از روی تخت بلند شدم و لباسامو پوشیدم گوشیمو برداشتم و روشن کردم ۱۵۰ تا تماس بی پاسخ داشتم از جانگشین و جیسان چندتا هم پیام بود پیام جانگشین رو باز کردم و نوشته بود «جونگکوک پسر بلند شو ا.ت داره زایمان میکنه... بیمارستان ***»
سری از اون جهنم بیرون اومدم و سمت بیمارستان رفتم موقعی که رسیدم مامان بابام و عمو و زن عمو و جانگشین و جیسان اونجا بودن
جونگکوک: ا.ت کجاست
بابام اومد سمتم خواست بهم سیلی بزنه که عمو جلوشو گرفت
جونگکوک: چخبره... چرا خواستی منو بزنی..... زنم کجاست(داد عصبی)
جانگشین: بیا برات تعریف میکنم«توضیح داد»
جونگکوک: اخ لعنت به خودم
دکتر بیرون اومد
جونگکوک سری به سمتش رفت بقیه هم رفتن پیشش
جونگکوک: زن و بچم خوبن
دکتر: اروم باشید هیچ خطری در راه نیست هم همسرتون و هم دخترتون سالمن
جونگکوک: صبر کن.. دختر... ا.ت جنسیت بچرو بهم نگفته بود!
دکتر: الان میبرمشون بخش میتونید ببینیدشون
همه تشکر کردن و دکتر هم رفت
دو ساعت گذشت همه پیش ا.ت بودن و نوشون رو قربون صدقه میرفتن ا.ت اصلا به جونگکوک دقت نمیکرد دلش خون بود و بروز نمیداد جونگکوک سمت ا.ت رفت و دستشو گرفت و جلوی همه بوسه ای روی لبش زد
جونگکوک: ازت ممنونم
ا.ت: اوهوم (سرد)
جونگکوک: ما میریم ولی جیسان پیشت میمونه میریم عمارت و اماده کنیم صبح مرخص میشی
ا.ت: باش(سرد)
جونگکوک: بیا اینم موبایلت اگه کاری داشتی به من یا جانگشین زنگ بزن
ا.ت: اوکی مرسی(سرد)
ا.ت اولش تعجب کرد که گفت جیسان پیشت میمونه ولی بعدش عادی شد چون فکر میکرد جونگکوک دروغ میگه و میخواد بره و دوباره با اون دختره بهش خیانت کنه.........
ساعت ۳ صبح بود که همه رفتن و فقط ا.ت، جیسان و بچه ی کوچولوی ا.ت اونجا بودن
ا.ت: جیسان میشه بری برام خوراکی با نوشیدنی بگیری هوس کردم
جیسان: باشه تو استراحت کن تا بیام
جیسان رفت تا برای ا.ت خوراکی بگیره ا.ت به بچه شیر داد و گذاشت سر جاش گوشیشو از روی میز کناریش برداشت و رفت داخل تماس ها شماره ی مورد نظرش رو گرفت و زنگ زد بهش
U^part_³² ^U
جانگشین با سریعترین سرعت به سمت بیمارستان رفت........ ا.ت و بردن داخل اتاق عمل
۱ ساعت و نیم از اینکه ا.ت و بردن داخل اتاق عمل میگذره جانگشین کلی به جونگکوک زنگ زد و پیام داد ولی جواب نمیداد
جونگکوک ویو
با سردرد شدیدی چشمام و باز کردم اهه لعنتی این دختره بهم شراب داد مستم کرد سری از روی تخت بلند شدم و لباسامو پوشیدم گوشیمو برداشتم و روشن کردم ۱۵۰ تا تماس بی پاسخ داشتم از جانگشین و جیسان چندتا هم پیام بود پیام جانگشین رو باز کردم و نوشته بود «جونگکوک پسر بلند شو ا.ت داره زایمان میکنه... بیمارستان ***»
سری از اون جهنم بیرون اومدم و سمت بیمارستان رفتم موقعی که رسیدم مامان بابام و عمو و زن عمو و جانگشین و جیسان اونجا بودن
جونگکوک: ا.ت کجاست
بابام اومد سمتم خواست بهم سیلی بزنه که عمو جلوشو گرفت
جونگکوک: چخبره... چرا خواستی منو بزنی..... زنم کجاست(داد عصبی)
جانگشین: بیا برات تعریف میکنم«توضیح داد»
جونگکوک: اخ لعنت به خودم
دکتر بیرون اومد
جونگکوک سری به سمتش رفت بقیه هم رفتن پیشش
جونگکوک: زن و بچم خوبن
دکتر: اروم باشید هیچ خطری در راه نیست هم همسرتون و هم دخترتون سالمن
جونگکوک: صبر کن.. دختر... ا.ت جنسیت بچرو بهم نگفته بود!
دکتر: الان میبرمشون بخش میتونید ببینیدشون
همه تشکر کردن و دکتر هم رفت
دو ساعت گذشت همه پیش ا.ت بودن و نوشون رو قربون صدقه میرفتن ا.ت اصلا به جونگکوک دقت نمیکرد دلش خون بود و بروز نمیداد جونگکوک سمت ا.ت رفت و دستشو گرفت و جلوی همه بوسه ای روی لبش زد
جونگکوک: ازت ممنونم
ا.ت: اوهوم (سرد)
جونگکوک: ما میریم ولی جیسان پیشت میمونه میریم عمارت و اماده کنیم صبح مرخص میشی
ا.ت: باش(سرد)
جونگکوک: بیا اینم موبایلت اگه کاری داشتی به من یا جانگشین زنگ بزن
ا.ت: اوکی مرسی(سرد)
ا.ت اولش تعجب کرد که گفت جیسان پیشت میمونه ولی بعدش عادی شد چون فکر میکرد جونگکوک دروغ میگه و میخواد بره و دوباره با اون دختره بهش خیانت کنه.........
ساعت ۳ صبح بود که همه رفتن و فقط ا.ت، جیسان و بچه ی کوچولوی ا.ت اونجا بودن
ا.ت: جیسان میشه بری برام خوراکی با نوشیدنی بگیری هوس کردم
جیسان: باشه تو استراحت کن تا بیام
جیسان رفت تا برای ا.ت خوراکی بگیره ا.ت به بچه شیر داد و گذاشت سر جاش گوشیشو از روی میز کناریش برداشت و رفت داخل تماس ها شماره ی مورد نظرش رو گرفت و زنگ زد بهش
۱۱.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.