یه پروانه بود با یک خرس دوست بود یه روزی پروانه بهش گفت م
یه پروانه بود با یک خرس دوست بود یه روزی پروانه بهش گفت میشه یه چیزی بهت بگم خرس گفت الان بزار فردا فردا دوباره پروانه گفت میشه یه چیزی بگم خرس گفت الان بیا بریم بازی کنیم پروانه با حسرتی که تو چشاش بود گفت باشه فردای اون روز دوباره همین سوال پرسید خرس گفت من الان باید برم تو خواب زمستونی بعد که بیدار شدم بهم بگو رفت توی غار خوابید وقتی که بیدار شد دید پروانه نیست غافل از اینکه پروانه فقط ۳ روز عمر میکند و اون خرس تا ابد در حسرت این بود که پروانه می خواست بهش چی بگه.
فرصت های بقیه ازشون نگیرین ممکنه خودت یه روز پشیمون بشی
فرصت های بقیه ازشون نگیرین ممکنه خودت یه روز پشیمون بشی
۲۶.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۱