قسنگ ترین اشتباه من 🙂🖤 pt3
( 15 سال پیش )
ا.ت : 1 2 3 ..9 10 اومدم
ا.ت : جون کوکی کجای؟
کوک: اَچو
ا.ت : پیدات کردم...
کوک: آخ ا.ت له شدم بلند شو از روم
ا.ت : ع کوکی من کل 6 سالمه انقدر سنگین نیستم ک له شی
کوک: ا.ت من دیگه بازی نمیکنم
ا.ت : چرا ؟
کوک : چون میخوام رو تو رو قل قلک بدم
ا.ت : چی ! هههه نکن ههههه🤣
جیمین : بچه هاااا کجایید
ا.ت : جیمین شی کمکم کننننن آییییی شکمم🤣
جیمین : چی شده کوک ولش کن
کوک : باش
ا.ت : ای دلم
ا.ت : بچه ها
کوک و جیمین : بله ؟
ا.ت : خیلی دوستون دارم
(هفت سال پیش )
*تق تق*
ا.ت : بیا تو
کوک : ا.ت بلند شو برم بیرون میخوام ببرمت یه جا
ا.ت : چی کجا
کوک : بلند شو
ا.ت : یاااا من حال ندارم نمیام
کوک: میگم بلند شو
ا.ت : اوف باش 5 مین وایسا
کوک : زود باش بیرون وایسادم
* بستن در *
جیمین : مطمعنی !
کوک: اره
جیمین : خوشبگذره
کوک : جیمین گ.شو
جیمین : به من چه
ا.ت : بریم
*ویو ا.ت*
یاااا داریم کجا میریم کوکی چیزی نمیگه وایسا چرا داریم میریم تو جنگل شاید وقت خوبی باشه برای این ک بهم بگم دوسش دارم یاااااا شاید اصلا اون میخواد بهم اعتراف کنهههه وای دارم میمیرم از فضولی
ا.ت : کوکی
کوک: هوم
ا.ت : کجا میریم ؟
کوک : صب کن دختر صب کن
ا.ت : اوفففففف باش
*5 مین دیگه*
کوک : پیاده شو
ا.ت : اخ جون رسیدیم
ا.ت : ام چرا این جا اومدیم عمو هاجون گفته بود نیایم اینجا خطر ناکه ممکنه از این سخره بیوفتیم پایین ولی کوکی این جا منظرش قشنگه
کوک : ا.ت من رو ببخشید
ا.ت چی ؟ کو.....
(کوک ا.ت رو از سخره پرد کرد پایین )
*افتادن*
( زمان حال )
ا.ت : (نفس نفس زدن )وای خدا چرا اینا دارن برام دوباره تکرار میشن . من واقعا کوک رو دوست داشتم ولی اون میخواست منو بکشه من ... من... من خیلی ازش میترسم ولی از طرف دیگه دلم براش تنگ شده بود دلم برا صداش برا چشماش هِییییی( با گریه )
ادامه داره ...
ا.ت : 1 2 3 ..9 10 اومدم
ا.ت : جون کوکی کجای؟
کوک: اَچو
ا.ت : پیدات کردم...
کوک: آخ ا.ت له شدم بلند شو از روم
ا.ت : ع کوکی من کل 6 سالمه انقدر سنگین نیستم ک له شی
کوک: ا.ت من دیگه بازی نمیکنم
ا.ت : چرا ؟
کوک : چون میخوام رو تو رو قل قلک بدم
ا.ت : چی ! هههه نکن ههههه🤣
جیمین : بچه هاااا کجایید
ا.ت : جیمین شی کمکم کننننن آییییی شکمم🤣
جیمین : چی شده کوک ولش کن
کوک : باش
ا.ت : ای دلم
ا.ت : بچه ها
کوک و جیمین : بله ؟
ا.ت : خیلی دوستون دارم
(هفت سال پیش )
*تق تق*
ا.ت : بیا تو
کوک : ا.ت بلند شو برم بیرون میخوام ببرمت یه جا
ا.ت : چی کجا
کوک : بلند شو
ا.ت : یاااا من حال ندارم نمیام
کوک: میگم بلند شو
ا.ت : اوف باش 5 مین وایسا
کوک : زود باش بیرون وایسادم
* بستن در *
جیمین : مطمعنی !
کوک: اره
جیمین : خوشبگذره
کوک : جیمین گ.شو
جیمین : به من چه
ا.ت : بریم
*ویو ا.ت*
یاااا داریم کجا میریم کوکی چیزی نمیگه وایسا چرا داریم میریم تو جنگل شاید وقت خوبی باشه برای این ک بهم بگم دوسش دارم یاااااا شاید اصلا اون میخواد بهم اعتراف کنهههه وای دارم میمیرم از فضولی
ا.ت : کوکی
کوک: هوم
ا.ت : کجا میریم ؟
کوک : صب کن دختر صب کن
ا.ت : اوفففففف باش
*5 مین دیگه*
کوک : پیاده شو
ا.ت : اخ جون رسیدیم
ا.ت : ام چرا این جا اومدیم عمو هاجون گفته بود نیایم اینجا خطر ناکه ممکنه از این سخره بیوفتیم پایین ولی کوکی این جا منظرش قشنگه
کوک : ا.ت من رو ببخشید
ا.ت چی ؟ کو.....
(کوک ا.ت رو از سخره پرد کرد پایین )
*افتادن*
( زمان حال )
ا.ت : (نفس نفس زدن )وای خدا چرا اینا دارن برام دوباره تکرار میشن . من واقعا کوک رو دوست داشتم ولی اون میخواست منو بکشه من ... من... من خیلی ازش میترسم ولی از طرف دیگه دلم براش تنگ شده بود دلم برا صداش برا چشماش هِییییی( با گریه )
ادامه داره ...
۵.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.