رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁵⁴ ¤
_______________________________
امشب دیگه قطعا از این خراب شده میرفتم
بسه دیگه هرچی سکوت کردم و جواب سکوتم کتک خوردن بود
بسه دیگه گریه کردن واسه یه مردی که هیچ وقت آدم نمیشه و هر روز با یکیه ، بسه نابود کردن خودم واسه یه کسی که چیزی از عشق و دوست داشتن نمیدونه
برای چی به خاطرش بغض میکنم و اشک تو چشمم جمع میشه ؟
آهان چون یاد خاطرات قشنگم میفتم ، یاد یه کسی میفتم که یه زمان زندگیمو نجات داد و الان هم سیاه
من عاشق رنگ بنفش بودم
رنگ ثروت و پادشاهان
ولی به زندگیم نمیخورد ، به خاطراتم نمیخورد ، به بختم نمیخورد ، با هیچ چیزم همخونی نداشت
به مغزم ، به قلبم ، به چشمام ، پس تبدیلش کردم به مشکی که با همه چیزم میخورد و همخونی داشت
_______________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁵⁴ ¤
_______________________________
امشب دیگه قطعا از این خراب شده میرفتم
بسه دیگه هرچی سکوت کردم و جواب سکوتم کتک خوردن بود
بسه دیگه گریه کردن واسه یه مردی که هیچ وقت آدم نمیشه و هر روز با یکیه ، بسه نابود کردن خودم واسه یه کسی که چیزی از عشق و دوست داشتن نمیدونه
برای چی به خاطرش بغض میکنم و اشک تو چشمم جمع میشه ؟
آهان چون یاد خاطرات قشنگم میفتم ، یاد یه کسی میفتم که یه زمان زندگیمو نجات داد و الان هم سیاه
من عاشق رنگ بنفش بودم
رنگ ثروت و پادشاهان
ولی به زندگیم نمیخورد ، به خاطراتم نمیخورد ، به بختم نمیخورد ، با هیچ چیزم همخونی نداشت
به مغزم ، به قلبم ، به چشمام ، پس تبدیلش کردم به مشکی که با همه چیزم میخورد و همخونی داشت
_______________________________
۲.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.