پارت ۱۳
......کوک:خب از اولش شروع می کنم
حالا که تو با این موضوع کنار اومدی باید یه چیزی رو بگم یه پلیس هست که دنبالم هست و بخاطر تو نمی تونم نابودش کنم اون چند سالی هست که دنبال پدرم بود بعدش هم که من جانشین پدرم شدم دنبال من هست ....واقعا تعجب کردم من حتی نمی دونم مافیا چی هست اما کوک الان داره می گه بخاطر تو....ا.ت:بخاطر من ...کوک:خب اون برای تو خیلی عزیزهست و منم دلم نمی خواد تو ناراحت بشی ....ا.ت:منظورت چیه .....کوک:خب پدرت مامور مخفی هست ...دیگه چسام بالاتر نمی رفت پدرم لی چویی مامور مخفی هست ....کوک:گیج نشو لطفا آقای لی چند سالی هست که دنبال مافیا کره هست اون منو و پدر رو شناسایی نکرد من به خودم قول دادم که بد از ازدواج با تو بخاطر اذیت کردنت بکشمش و لی اون روز.....ا.ت:یعنی تو می خواستی پدرم رو بکشی کوک خودم الان تورو اینقدر می زنم که جای سالم نداشته باشی .....نمی دونم باچه لحنی گفتم که خندش گرفت......کوک :کیوت ......ا.ت:یاعععع من دارم دعوا می کنم تو میگی کیوت .....اصلا من قهرم .....دستم روی سینم حلقه کردم و ل....بم رو آویزون کردم ....کوک:اینطوری می کنی نمی گی من دلم ضعف بره برای این همه کیوتی .....بلند شد اومد سمتم بله آقی جونگ کوک باید ناز بکشی ....اومد کنارم نشست رومو کردم اونبر یه بو....س..ه روی گونم کاشت بازم روم رو نکردم سمتش از پشت بغلم کرد ....کوک:الان قهرکردی ....من می خورمت از این همه کیوتی ......ا.ت:تا بیشتر قهرم طولانی نشده جوابم رو بده .....کوک:جانم بگو ......ا.ت:بابام رو الان چه کار کردی ......کوک:اینقدر بابات برات مهمه ...باصدای بمش زیر گوشم ل....ب زد .....ا.ت:آره ....کوک:خب منم روز عروسی که دیدم چطوری بهش چسبیدی از علاقت به بابات فهمیدم دیگه کاری نکردم ولی با .بابا شرط کردم که درصورتی که کاری باتو و بابات کاری نداشته باشه منم کارم برو به بهترین شکل انجام بدم .....ا.ت:عاشقتم .....برگشتم و یه ب...و....سه روی ل...بش کاشتم.........ا.ت:مرسی نفسم که به فکرمی ......کوک :خب حالا که بابات فهمیده می ترسم برامون دردسر درست بشه ....ا.ت:مثلا چطوری ......کوک:خب تو دیگه حق نداری از اینجا بری بیرون .....ا.ت:منظورت چیه ....کوک:تو الان همسرمنی و فقط با اجازه من حق داری بری بیرون چون از همه چی خبر داری و ممکنه ....ا.ت:مرسی که هنوز بهم اعتماد نداری ...
..کوک:بحث اعتماد نیست چون خطرناک هست ..و می خوام تورو امشب ببرم پیش بابات و بهش بگی که منو تو یه مسافرت طولانی داریم و نمی تونی ببینیش
ا.ت:باشه کی باید بریم یعنی کجا باید بریم ....کوک:خونمون اونجا برای امشب دعوت کردم که بریم اینطوری مشکوک نمیشه فقط اگر ...تو نخوای ...همکاری ....کنی ...و لوم بدی
شرطا
لایک ها ۳۵
حالا که تو با این موضوع کنار اومدی باید یه چیزی رو بگم یه پلیس هست که دنبالم هست و بخاطر تو نمی تونم نابودش کنم اون چند سالی هست که دنبال پدرم بود بعدش هم که من جانشین پدرم شدم دنبال من هست ....واقعا تعجب کردم من حتی نمی دونم مافیا چی هست اما کوک الان داره می گه بخاطر تو....ا.ت:بخاطر من ...کوک:خب اون برای تو خیلی عزیزهست و منم دلم نمی خواد تو ناراحت بشی ....ا.ت:منظورت چیه .....کوک:خب پدرت مامور مخفی هست ...دیگه چسام بالاتر نمی رفت پدرم لی چویی مامور مخفی هست ....کوک:گیج نشو لطفا آقای لی چند سالی هست که دنبال مافیا کره هست اون منو و پدر رو شناسایی نکرد من به خودم قول دادم که بد از ازدواج با تو بخاطر اذیت کردنت بکشمش و لی اون روز.....ا.ت:یعنی تو می خواستی پدرم رو بکشی کوک خودم الان تورو اینقدر می زنم که جای سالم نداشته باشی .....نمی دونم باچه لحنی گفتم که خندش گرفت......کوک :کیوت ......ا.ت:یاعععع من دارم دعوا می کنم تو میگی کیوت .....اصلا من قهرم .....دستم روی سینم حلقه کردم و ل....بم رو آویزون کردم ....کوک:اینطوری می کنی نمی گی من دلم ضعف بره برای این همه کیوتی .....بلند شد اومد سمتم بله آقی جونگ کوک باید ناز بکشی ....اومد کنارم نشست رومو کردم اونبر یه بو....س..ه روی گونم کاشت بازم روم رو نکردم سمتش از پشت بغلم کرد ....کوک:الان قهرکردی ....من می خورمت از این همه کیوتی ......ا.ت:تا بیشتر قهرم طولانی نشده جوابم رو بده .....کوک:جانم بگو ......ا.ت:بابام رو الان چه کار کردی ......کوک:اینقدر بابات برات مهمه ...باصدای بمش زیر گوشم ل....ب زد .....ا.ت:آره ....کوک:خب منم روز عروسی که دیدم چطوری بهش چسبیدی از علاقت به بابات فهمیدم دیگه کاری نکردم ولی با .بابا شرط کردم که درصورتی که کاری باتو و بابات کاری نداشته باشه منم کارم برو به بهترین شکل انجام بدم .....ا.ت:عاشقتم .....برگشتم و یه ب...و....سه روی ل...بش کاشتم.........ا.ت:مرسی نفسم که به فکرمی ......کوک :خب حالا که بابات فهمیده می ترسم برامون دردسر درست بشه ....ا.ت:مثلا چطوری ......کوک:خب تو دیگه حق نداری از اینجا بری بیرون .....ا.ت:منظورت چیه ....کوک:تو الان همسرمنی و فقط با اجازه من حق داری بری بیرون چون از همه چی خبر داری و ممکنه ....ا.ت:مرسی که هنوز بهم اعتماد نداری ...
..کوک:بحث اعتماد نیست چون خطرناک هست ..و می خوام تورو امشب ببرم پیش بابات و بهش بگی که منو تو یه مسافرت طولانی داریم و نمی تونی ببینیش
ا.ت:باشه کی باید بریم یعنی کجا باید بریم ....کوک:خونمون اونجا برای امشب دعوت کردم که بریم اینطوری مشکوک نمیشه فقط اگر ...تو نخوای ...همکاری ....کنی ...و لوم بدی
شرطا
لایک ها ۳۵
۸۱.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.