برادر غیرتی من
پارت ۳۳
رفتم بیرون
ویوی یونا
تو خون بودم حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم پایین
با مامان و بابام مشورت کنم
یونا : مامان
ا/ت : باز چی میخوای
یونا : میگی نمیخوام سوال دارم
ته : بگو
یونا : اگه عاشق کسی بشم شما چیکار میکنین
ا/ت : کی هست
یونا : مثلاً یون
ته : هنوز فامیلش مشخص نشده
یونا : نمیدونم اصلا م میخوام برم بیرون
ته : برو به سلامت
از خونه رفتم بیرون و زنگ زدم به بچه ها
تماس گروهی
جیمین : باز چه خبره
یونا : بیاین دم پنجره ی اتاق یون
همه : ما اونجاییم
یونا : منم الان میام
قطع کردم و رفتم
یونا : سلام
آیو : سلام
سوجون : چطور بریم بالا
یون : برید جمشید مزاحما خوابم میاد
یونا : بیا بریم باغ
یون : روباه ها هم میارم
لیا : و استاد یادت نره
یون : مگه شیعه
لیا : بدو استاد هم صدا کن
سوجون : وگرنه نمیریم
که یو با استاد اومد
هوجو : خب این ساعت شب چیکار دارین
آیو : بریم باغ یونا
یون : بریم ولی من با شماها نمیام
سوجون : باکس میری
یون : هوجو شما نمیزارید من بخوابم کل راه آهنگ میزارین
یونا : باشه پس بریم
همه رفتیم سوار شدیم
ویوی هوجو
رفتیم سوار شدیم
هوجو : خب
یون : من میخوام بخوابم توروخدا بزار
هوجو : بگیر بخواب
یون خوابید
۳۰ مین بعد
یه جا وایسادیم
یونا : ما خوابمون میاد تو چی
هوجو : از کی تا حالا دیدی خفاش تو شب خوابش بیاد
جیمین : مگه خفاشی
یون : خفاش نیست خوناشامه ( خواب آلود )
اومد بغلم کرد
آیو : به جون من
لیا : واقعا
هوجو : آره نگاه کن
دندونام در اومد و چشمام قرمز شد
سوجون : چه خفن
هوجو : فقط انسان نما هستم تو نور نمیسوزم به سیرم حساسیت ندارم
همه : واییییی چه خفن
یونا : اگه تند بریم پنج مین دیگه اونجاییم
همه رفتیم سوار شدیم و یون دوباره خوابید
۵ مین بعد رسیدیم
یون بیدار نمیشد بغلش کردم
یونا : وا این چه کاریه
سوجون : اول بگو چندتا اتاق داری
یونا : پنج تا یکی من یکی یون یکی هوجو شما زوجا هم باهم
رفتیم تو
همه رفتن تو اتاقاشون منم یون رو گذاشتم تو اتاقش
صبح روز بعد
ویوی هوجو
از خواب بلند شدم یه صورت جلوم دیدم
هوجو : چه خبره
یون : بارون میاد
هوجو : من چه کنم چرا صبح این طوری میای بالا سرم
یون : بریم بیرون
هوجو : جدا غلبه کردی
یون : یکم
هوجو : من نمیام
یون : عههههههههه پاشو بیا
هوجو : خوابم میاد هنوز
یون : خودم میرم اها زنگ میزنم به بابات
هوجو : گوه خوردم اومدم
با یون رفتم بیرون
یون : هورا اااااااااا
یونا : چشماش رو بگیر
هوجو : به من چه تازه خودش منو بیدار کرده تا باهاش بیام
سوجون : یون تو بارون میتونی چیکار کنی
یون : نمیدونم یونا درختان چند متره
یونا : فکر کنم سه متر
یون : میرم بالا
رفت بالا
یون : یه سوال چطور بیام پایین
لیا : همون طوری که رفتی
یون : میپرم
آیو : نپر
پرید
جیمین : خوبی
یون :
خ
م
ا
ر
ی
رفتم بیرون
ویوی یونا
تو خون بودم حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم پایین
با مامان و بابام مشورت کنم
یونا : مامان
ا/ت : باز چی میخوای
یونا : میگی نمیخوام سوال دارم
ته : بگو
یونا : اگه عاشق کسی بشم شما چیکار میکنین
ا/ت : کی هست
یونا : مثلاً یون
ته : هنوز فامیلش مشخص نشده
یونا : نمیدونم اصلا م میخوام برم بیرون
ته : برو به سلامت
از خونه رفتم بیرون و زنگ زدم به بچه ها
تماس گروهی
جیمین : باز چه خبره
یونا : بیاین دم پنجره ی اتاق یون
همه : ما اونجاییم
یونا : منم الان میام
قطع کردم و رفتم
یونا : سلام
آیو : سلام
سوجون : چطور بریم بالا
یون : برید جمشید مزاحما خوابم میاد
یونا : بیا بریم باغ
یون : روباه ها هم میارم
لیا : و استاد یادت نره
یون : مگه شیعه
لیا : بدو استاد هم صدا کن
سوجون : وگرنه نمیریم
که یو با استاد اومد
هوجو : خب این ساعت شب چیکار دارین
آیو : بریم باغ یونا
یون : بریم ولی من با شماها نمیام
سوجون : باکس میری
یون : هوجو شما نمیزارید من بخوابم کل راه آهنگ میزارین
یونا : باشه پس بریم
همه رفتیم سوار شدیم
ویوی هوجو
رفتیم سوار شدیم
هوجو : خب
یون : من میخوام بخوابم توروخدا بزار
هوجو : بگیر بخواب
یون خوابید
۳۰ مین بعد
یه جا وایسادیم
یونا : ما خوابمون میاد تو چی
هوجو : از کی تا حالا دیدی خفاش تو شب خوابش بیاد
جیمین : مگه خفاشی
یون : خفاش نیست خوناشامه ( خواب آلود )
اومد بغلم کرد
آیو : به جون من
لیا : واقعا
هوجو : آره نگاه کن
دندونام در اومد و چشمام قرمز شد
سوجون : چه خفن
هوجو : فقط انسان نما هستم تو نور نمیسوزم به سیرم حساسیت ندارم
همه : واییییی چه خفن
یونا : اگه تند بریم پنج مین دیگه اونجاییم
همه رفتیم سوار شدیم و یون دوباره خوابید
۵ مین بعد رسیدیم
یون بیدار نمیشد بغلش کردم
یونا : وا این چه کاریه
سوجون : اول بگو چندتا اتاق داری
یونا : پنج تا یکی من یکی یون یکی هوجو شما زوجا هم باهم
رفتیم تو
همه رفتن تو اتاقاشون منم یون رو گذاشتم تو اتاقش
صبح روز بعد
ویوی هوجو
از خواب بلند شدم یه صورت جلوم دیدم
هوجو : چه خبره
یون : بارون میاد
هوجو : من چه کنم چرا صبح این طوری میای بالا سرم
یون : بریم بیرون
هوجو : جدا غلبه کردی
یون : یکم
هوجو : من نمیام
یون : عههههههههه پاشو بیا
هوجو : خوابم میاد هنوز
یون : خودم میرم اها زنگ میزنم به بابات
هوجو : گوه خوردم اومدم
با یون رفتم بیرون
یون : هورا اااااااااا
یونا : چشماش رو بگیر
هوجو : به من چه تازه خودش منو بیدار کرده تا باهاش بیام
سوجون : یون تو بارون میتونی چیکار کنی
یون : نمیدونم یونا درختان چند متره
یونا : فکر کنم سه متر
یون : میرم بالا
رفت بالا
یون : یه سوال چطور بیام پایین
لیا : همون طوری که رفتی
یون : میپرم
آیو : نپر
پرید
جیمین : خوبی
یون :
خ
م
ا
ر
ی
۶.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.