p3

p3

کامنت. چشمات خیلی خوش رنگه
چشمام آبی بود با خوندن کامنت بعدی سریع بغضم گرفت
کامنت. تو یه عقب مونده باید از گروه بری بیرون
کامنت. بی تی اس هفت فرشتس تو هم یه شیطانی
نامجون نگاهی به من کرد وقتی دید بغض کردم گفت
نامجون. برو جنگکوک رو صدا کن بیاد
ات. بـ باشه
تا از دوریین فاصله گرفتم بغضم ترکید دستمو روی دهنم گذاشتم تا صدا در نیاد که شوگا نگاهی بهم انداختو رو به آرمی ها گفت
شوگا. آرمی های عزیز لطفا با عضو جدیدمون هم مثل خودمون رفتار کنید... هرچی نباشه اون از یه کشور غریب امده براش سخته که اینجاباشه پس لطفا رفتاراتون رو درست کنید الانم من ازاینجا میرم بلند شدو نگاهش بهم انداختو رفت تو اتاقش رفتم بالا تا جنگکوک روصدا کنم درو زدم ولی هیچ جوابی نشنیدم درو باز کردم اه خوابیده یکم جلو رفتم که با بدن لختش مواجه شدم (ببا بلا تنه لخت) سریع برگشتمو صداش کردم
ات. جنگکوک بیدار شو(یکم بلند)
ات. بیدار شوووو(داد)
کوک. چته تو (خابالود)
ات. تورو صدا میکنن
کوک. باشه حالا چرا پشتتو کردی
ات. خب تو... تو..
کوک. اهاااا الان مثلا خجالت میکشی؟من دخترایی مثل تور میشناسم (پوزخند)
ات. هر طور دوست داری فکرکن
کوک. زبون باز کردی
ات. من میرم بیرون
از اتاق خارج شدمو به طرف پذیرایی رفتم که....
تهیونگ. ات؟
ات. بله؟!
تهیونگ. بیا بشین ارمی ها میخوان باهات ببشتر آشنا بشن
ات. باشه..... دوباره سلام
کامنت. ات با پسرا خوبی؟
ات. عـ عا اره اره خیلی مهربونن(لبخند فیک)
کامنت. پیج اینستاگرام داری؟
ات. اره دارم اسمش.... هست
کوک. اوووووو بدون من؟؟
نامجون. بیا کوک بیا
کوک. بلند شو ات جای من نشستی(جدی)
ات. من از اول اینجا نشسته بودم
کوک. بلند شو میگم
ات نگاهی به کامنتا انداخت که..
کامنت. مگه نگفتی باهاشون خوبی؟
کامنت. چقدر بهم میایین!
کامنت. انگار کوک راضی نیست تو توگروه باشی
ات. عااا منو جنگکوک بعضی وقتا باهم بحثمون میشه همین وگرنه باهام دیگه اوکیم بعدشم اصلا بهم نمیایم.... خیلیم راضیه
نامجون. خب آرمی های عزیز تا اینا اینجارو نترکوندن سر جا فعلاااا 5روز دیگه تو فن ساین میبینمتونننن خدافظظظ
همه. خدافظظظ
تا لایو رو قطع کردن ات بلند شدو رفت روی کاناپه نشست که همون لحظه گوشی نامجون زنگ خورد
نامجون. الو بله آقای چوی..... عا الان؟ باشه الان میایم
نامجون.پسرا بلند شید بریم آقای چوی کارمون داره درباره عضو جدیده انگار
ات. من؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤